متن Thomas kouros vidal
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات Thomas kouros vidal
آدم بایستی چند ساله باشه ؟
🍁
بیرون تو کوچه، شب سیاه و صورتی به نظر میرسید. آرام آرام برف زمین را سفید وسفید تر میکرد. سکوت لذت بخشی تمام کوچه را پر کرده بود و سرما بوی خوبی میداد و خودشو به دل میچسبوند.
داشتم برای خودم رو برفها...
زندگی لحظه ایست دائما در تکرار، در هر تکرار تغییر و در هر تغییر تدبیریست.
از تو دور شدم، رفتم آن دورِ دور، آنقدر دور که دیگر کسی نبود که مرا بشناسد. دیگر کفش های من هم نمی خواستند با من همراه باشند. رفتم آن جایی که دیگر روح من هم از من خبر نداشت و خیال من دیگر اسمِ مرا هم به یاد نداشت....
- منِ خود خواه غمگین -
از ان روزی که تو نیستی، خواسته من تو را دوباره دیدن بود، تو را دوباره پیدا کردن، یک بار دیگر فقط یک بار. به خوبی میدانم که عطش من از این یک بار دیدن تو سیراب نخواهد شد ولی چه قولی از این...
قطره های بارون کم کم داشتن بَند میومدن، خورشید داشت خودشو به زور از زیر ابرهایی چاق و سفید که داشتن فرار می کردن، بیرون می کشید.
پای کوه ایستاده بودم، عطر طراوت و تازهگی بعد از بارون فضا رو پر کرده بود. مِه خجالتی، خورشید و آخرین قطرات بارون...
بیا که آن گذشته ای را که خیلی زود به گذشته ملحق شد دوباره بیاد آوریم و این بار آن را در حال به خود هدیه کنیم و زره زره آن را تماماّ نفس بکشیم.
من همیشه بیگناهم، همیشه و همیشه تقصیر با دیگران است. چون من مطلقا همیشه بیگناهم، پس مقصر تبعاً یا همسایه است یا دوست یا غریبه و دولت و یا کشور غریبه.
در هر حال من همیشه بیگناهام
من همیشه به دیگران در حال نصیحتیم.
همیشه یک ضرب المثل یا یک...
یک برادر خوب، پدر خوب و دوست و شوهرخوبیست، و یک دوست بد، برادر و پدر و شوهر بدیست.
یک دیکتاتور برای مردمش همان رفتار ی را دارد که با خانواده اش، تنها با این تفاوت که خانواده اش به اشتباهات و بدی های او عادت کرده و آنها را مشروع میداند
درخت میوه هیچ موقع قشنگ نیست درخت قشنگم هیچ موقع میوه نمیده
درختی که نادر باشه نه احتیاج داره میوه بده نه احتیاج داره قشنگ باشه.
احساس خود خواهانه من...
شاید نباید به هیچ کدام از قول هایم عمل کنم. نه به آن قبلی ها و نه برای آن قول هایی که در آینده قرار است که به تو بدهم.
شاید نباید به تو قول بدهم که دوستت داشته باشم چون من، خودم را دوست دارم...
میهمانی من..
خود را یک لحظه به خود سپردم.
نگاه خیره من روی یک نقطه ناخواسته، افکار مرا روی پَر سفید خاطراتم بدرقه می کرد.
طعم خوب هندوانه در یک بعد از ظهر مرداد، چه جنجالی در دهان من، که به چنگال سرزنش کم کاری میکرد.
صدای آرام موسیقی سنتی...
پدر و مادر...
تو سن بالا، پدر و مادر داشتن خیلی خوبه، البته پدر و مادر خوب.
چون تو این سن، پدر و مادر دیگه اون نقش پدر و مادری را بازی نمیکنند، مثل یک دوست میشن واسه آدم، دوستهای خوب، دوستانی که به هیچ قیمتی و به هیچ دلیلی...
دوست...
چه خوب می شد که یک دوست، از اون خوباش، تو زندگیم پیدا میشد، از اون دوستایی که مثل تو داستان ها و فیلم های سیاه و سفید قدیمی، همیشه حاضر و همیشه به درد بخورند. از اون دوستهایی که همیشه به فکر آدم هستند و هیچ انتظاری از...
درد دلِ، دِلم.
چندیست که دلم، این پا و اون پا کنان سوالی از من داشت. بالاخره خودشو به دریا زد.
از گل سرخ یک سوال از سر دل سوزی : گل سرخ، این زیبا، این خوش بو، که نامش به همه آشنا و سمبل عشق و زیباییست، این چه...
دیدار من بی تو.
به خودم گفتم، گِردی زمین باعث شد، باینکه ما آنقدر از هم دور شدیم، دوباره به هم رسیدیم.
همین جا، روبروی من، تو رو دیدم ، پُراز زیبایی و مثل همیشه پُر از زن بودن.
تمام وجودم پُر شده بود از احساس خوبی که فقط حسِ...