منم که گاه به ترکِ تو سخت مجبورم ...
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟
از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر غم دنیای شما نیز شود مال دلم
دلم را خوب می فهمد هر آن کس ماجرا دارد میان سینه اش هر کس که قلبی مبتلا دارد
وقتی دلم به سمت تو مایل می شود باید بگویم اسم دلم دل نمی شود
ذوق شعرم را کجا بردى که بعد از رفتنت عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮﻫﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻧﻴﺴﺖ ﻧﻪ! ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺟﺎﯼ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻧﻴﺴﺖ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎﻳﻢ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺩﻫﺎﻳﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﺷﺒﻴﻪ ﺩﺭﺩﻫﺎﯼ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻧﻴﺴﺖ
چقدر نقشه کشیدم برای زندگی ام بعید نیست که آن را به باد دهد .... یادش گرامی.
دنیا به دور شهر تو دیوارْ بسته است هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است کى عید میرسد که تکانى دهم به خویش؟ هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است...
زنده ام تا در تنم هُرم نفس های تو هست مرگ می داند: فقط باید تو را از من گرفت