دلخوشی های فراوان! که به یک شب خنده ی از ته دل را همگی در یک تب.. صبح یک جمعه نفرین شده از دل قاپید . آه از نحسی آن روز سیاه .. و چه رویاهایی که به یکباره نموده ست تباه.. آه از آتش دل” که پرو بال پرستو...
سنتی ترین زن شهر می شوم سبزه ها را گره می زنم آرزو میکنم به خیال خودم نحسی را بدر کرده ام دم غروب هم به همه خواهم گفت تو عاشقم هستی که دروغ سیزده را هم گفته باشم...
و تو میروی، بی من، که گره بزنی، سبزه ی تمام خاطره هامان را و دور کنی از خودت، تمام مرا...! سیزده فرصت خوبی است برای دور کردن نحسی!