شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
کار گل و سبزه، بوسه و تبریک است از دور صدای نغمه و موزیک است وا کن همه ی پنجره ها را به نسیم لبخند بزن که سالِ نو نزدیک است...
رو به آسمان آبی خوابیده --رازقی. ***پهلو به پهلوی سبزه! زانا کوردستانی...
سبزه ها را گره ای کور مزن تا شایدیک نسیمی نظری کرد به هم برگشتیم...
سبزه تویی، سیب توییآینه من، شمع منمسکه تویی فقر منمکهنه منم تازه توییماهی سرخ تنِگ منفال خوِش سال جدیدسینِ سر سفره ی هفت سین توییخسته ی بنشسته سر سفره منملحظه ی تحویل توییسبز نگهدار مرا شاعر :محمد طاهر جلیلی مرندی...
اگر سبزه بودم بدامان صحراسراغ تو را از صبا می گرفتماگر آب بودم به آغوش دریاسراغ ترا تا خدا می گرفتماگرچنگ بودم به صد نازو افسونبه دامان پر مهر تو می غنودماگر مهربان بودی ای نازنیمزخوبان ترا و ترا می ستودم...
سبزه در دست تو و چشم من اما نگرانکه گره را به هوای چه کسی خواهی زد...
به چشمانت که نگاه می کنم تمام زندگی و آینده ام را درون آن ها می بینم. رویای بودن تا ابد در کنار توست. در تمام آغوشت تمام اضطراب های من فراموش می شود. بیا ای یارِ همراهم... بیا آخرین روز، عید امسال را خوش بگذاریم اما گره در کار هم نیندازیم. یک بار هم که شده بیا گره گشا باشیم. سبزهای گره خورده را باز کنیم و آرزوها را به جای سبزه ها به دلِ آسمان پرواز دهیم. \قاصدک ها حرف آدم های عاشق را بهتر...
خوابهایم بوی تو را می دهندبوی سال کبیسه ای که تو آن را نو می کنیبهار می آید و می نشینددر گوشه ی سفره ی هفت سینو خوشبختی ام را تماشا می کند.دست می کشد بر سبزهسیب را بو می کندسنجد را می شماردسمنو را مزمزه می کندو ساعت را نگه می داردبر دقایق نفسهایتو می گذارد اسفند با یک روز بیشترشبه تمامِ خوشیهایم ببالد.خوابهایمبوی تو را می دهندبوی سالی نوبا تصویر من و تو در آینهکه بی دغدغه می خندیمو شکوفه می دهیم......
دیگر خبر از سوز زمستانی نیستدر حسرت عطر یاس، گلدانی نیستآماده کنیم سبزه ها را کم کمتا عید من و تو وقت چندانی نیست...
سنتی ترین زن شهرمی شومسبزه ها را گره می زنمآرزو میکنمبه خیال خودمنحسی را بدر کرده امدم غروب همبه همه خواهم گفتتو عاشقم هستیکه دروغ سیزده را همگفته باشم......
سبزه را من به هوای توگره خواهم زد...که «تو» دنیای منیسبز بمانی همه عمر!...
تمام سبزه های روی زمین را گره میزنمتا " تو " ...گره از دلم وا کنی ......
سبزه را من به هوایِ تو گره خواهم زد که تو دنیایِ منی، سبز بمانی همه عمر! ...
سبزه ها رو بیخیال بیا سیزده_بدر دست هایمان رابه هم گره بزنیم و آرزو کنیم که تا ابد این گره باز نشود...
فردا پرکارترین روز سال است برای منباید گره از تمام سبزه های این شهر باز کنممبادا کسی تو را آرزو کرده باشد...
عید من با غم دیدار"تو" آخر شد و بازسیزده رابا هوست سبزه بهم می بافم...
وقتی تونیستی چه بهاری؟! چه سبزه ای؟!این عید هم مبارک آنها که با تو اند !...
سبزه در دست تو و چشم من اما نگرانکه گره را به هوای چه کسی خواهی زد …!...
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده ست / دریاب که هفتهی دگر خاک شده ستمی نوش و گلی بچین که تا در نگری / گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست(با آرزوی روزی شاد در کنار طبیعت)...
سلامتی اونایی که حتی یه دونه سبزه هم گره نزدن ولی یه عمریه دلاشون به هم گره کور خورده !...
سبزه رو از سفره بگیرماهی را با خودت بیاروقتشه بیرون بزنیم / سیزدهمین روز بهار سیزده بدر و روز طبیعت مبارک...
آمیخته شد نگاه من با نوروزبا هر گل این بهار آتش افروزتا سال دگر دست به دستت باشمصد سبزه گره زدم به یادت امروز...
با سلام و عرض تبریک سال نو باید خدمت شما عرض کنم که بنده امسال قصد ازدواج ندارم,!لطفا سبزه ها را به نیت یکی دیگه گره بزن!!!!...
سیزده بدر که می رسهنوبت عاشق شدنهنوبت آشه رشته وسبزه به آب سپردنهسیزدتون بارونی و شاد...
زمستانچه فصلی چه فصلیکه جزدرنگاهتتماشای سبزه محال است...
از الان گفته باشمکسی به هوای من سبزه گره نزنهامسال هم میخوام مجرد بمونم...
چال گونه،روی سبزه،گیسوان لخت و خرماهر سه راهم را نبینم چشم ها عاشق کش است...
ای عزیزای دلم یه روزیایوون از پرستوها پر میشه باز ای عزیزای دلم یه روزیسبزه رو باغچه ها چادر میشه باز ای عزیزای دلم دوبارهغصه ها از دلامون رونده میشن ای عزیزای دلم یه روزیغزلای مهربون خونده میشن...
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی باده ارغوان نمیباید زیستاین سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست...