از هیچستانِ بینام به جهان لغزیدهام چون سایهای بیتاریخ که در آینهها پنهان مانده است تو دهان میگشایی و کائنات به لرزه میافتد هر هجا، دریاییست که مرا در خود میبلعد و در اعماقش دوباره زاده میشوم برای تو