پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دلتنگمدل تنگ کوهستان،صخره،برف،یخ،رودخانه،دل تنگ تو ای همنورد،دل تنگ خدا که چقدر به من نزدیک است..صدایم کن ..جانم بده تا جان دهم برایت...
انتظار اینکه کی کجا باید بری،ساعت حرکت ،کوله رو بچینی،برام پر لذته،با عشق میرم،چون بهم آرامش میده،وقتی میگم عاشق کوهستانم،عاشق آرامش کوهستانم،عاشق صبرشم،،برم باهاش دردو دل کنم ،وقتی دستم به سنگ به خاک میخوره از درون صدای منو میشنوه،،فریاد میزنم،گاهی وقتا اشک میریزمرفیق منه،مثل همنوردایی که تو مسیر سخت کنارمم،مثل خدا...
به امید خدا میگی ،گرم میکنی بدنتو،،راه میفتی،اول یه نگاه به اطراف میکنی..قله جلو دیدن نیست،راهنما میگه باید بریم 4ساعت دیگه مشکلی تو مسیر پیش نیاد به امید خدا میرسیم،تو دلت میگی خدایا سلامت برم سلامت برگردم،به ظاهر سبکه..از دشت جنگل کوه ها میگذری ،از یه ارتفاعی دیگه درخت نیست ،،جالبه دیگه نمیگم کی میرسیم..نمیگم قله کجاست..بعضی وقتا سرمو بلند میکنم به اطراف نگاه میکنم ..یه نفس میگیرم..به جای سخت میرسم اصلا وای نمیستم آروم آروم قدم میزارم نفسامو...