مردم چه می کنند! که لبخند می زنند؟ غم را نمی شود... که به رویم نیاورم حال مرا مپرس که هنجارها مرا مجبور می کنند بگویم که: بهترم…
بعد از تو هنجارها را می شکنم گیسوانم را به سرانگشت های باد می سپارم و هرشب در آغوش خودم می خوابم تو این رسوایی را تاب نمی آوری.