یک دم به غم و محنت خویشم بگذارید
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم....
مُهر است بر دهانم و افغانم آرزوست....
از هزاران دل، یکی را باشد استعدادِ عشق..!_
خیلی از آن چه فکر کنی مبتلاترم ...! _
تو از این چه سود داری که نمی کنی مدارا..؟
به جوی دوست چو آب روان خوشیم
عاقبت زلف عروسانِ غمت را شانه ام!
هرکه یار ماست میل کشتن ما می کند..
یاد عالم می کنیم اما فراموشیم ما...
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
. کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان..
بَغل گرفته غَمی کُهنه آسمانِ مرا
آبِ حیات عشق را دَر رَگ ما روانه کُن....
آماده ی صد گریه ام از اشتیاق کیست این؟
چو تو در برم نباشی عبثم، ثمر ندارم
از این وضعیت نجاتم بده کمتر زیبا باش!
از من تا من ، تو گسترده ای..!
غم از هرجا که باشد بر دلِ زارم نظر دارد
شهیدِ عشق کجا فکرِ خونبها دارد؟
خویِ من کِی خوش شود بی رویِ خوبت ای نگار؟
یادِ تو می اَرزد به بودن های خیلی ها ...
مانند درد در تهِ مینا نشسته ایم...
از عکسِ تنت جیب قبا آینه زار است