آسوده کجا گردم تا با تو نیاسایم؟ آرام کجا گیرم تا با تو نیارامم....؟
من نشاطی را نمی جویم به جز اندوه عشق من بهشتی را نمی خواهم به غیر از کوی دوست
گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند حاشا که مشتری سر مویی زیان کند
دلبر آمد پی تعمیر دل ویرانم لیکن آن وقت که این خانه ز تعمیر افتاد
کُنون که صاحب مُژگان شوخ و چشم سیاهی نگاه دار دلی را که بُرده ای به نگاهی
در زلف بی قرار تو باشد قرار دل بر یک قرار نیست دل بی قرار من
اول نگهش کردم آخر به رهش مردم وه وه که چه نیکو شد آغازم و انجامم
او ز ما فارغ و ما طالب او در همه حال
چون به لبش می رسی جان بده و دم مزن
خواهی که دلت نشکند از سنگ مکافات مَشکن دل کَس را که در این خانه کسی هست
رخساره نشان دادی بی دین و دلم کردی...️
من ز لبت صد هزار بوسه طلب داشتم هر چه به من داده ای وام ادا کرده ای عیسی دل ها تویی کز نفس جان فزا مرده ی صد ساله را جان به تن آورده ای
از لب شکرین او... بوسه به جان خریده ام!
منم آن عاشق دیوانه که از غایت شوق خم زنجیر تو را بر دل شیدا زده ام ️️️
تویی که مایه ى تسکین و اضطراب منی...
ربود هوش مرا چشم او به سرمستی...
همه از حالت من حیرانند بس که حیرت زدهٔ ... صورت زیبای توام!
شهیدِ عشق کجا فکرِ خونبها دارد؟
تیغش جدا نسازد دستی که با تو دادم ...
آرزویم را ز لعلش سربه سر خواهم گرفت
ڪام دلم تو بودی️ هر سو که می دویدم سَر منزلم تو بودی هر جا که می نشستم!!
آن که آسان می سپارد جان به دیدارت، منم....
از عالمی گسستم تا با تو عهد بستم..