یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
بیهوده خروس لعنتی می خواندشب می رود و دوباره شب می آید...
از تو آغاز شدمتا که به پایان برسم...
به شانه های غمم تکیه کن میان اشک.که گریه می فهمد ؛مردهای تنها را...