سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
بیهوده در نبند!مرگ گه گاه از پنجره می آید همه می دانندحتا سلیمانِ نَبیحتا مورچه ها....
بیا در بطنِ شب تخم حادثه بکاریمشاید فردایِ نیامده سگ اش شرف داشته باشدبه امروزهای بیهوده....
از آن هنگامی ،که منفعت را طور دیگری برای خود معنا کرده اندهمه چی برهم خوردبهانه ی الکی ساختند تا بروندیا دلیل تو خالی آوردند تا بمانندالبته روش زندگی هر کس به خودش مربوط است!ولی امان از حرفهایی که فکر می کنیم واقعیستو دل بیچاره مان باور می کندشاید دلشان با دل ما فرق داردنازک نیست؛نمی شکندبماند که چقدر خوش به حالشان هم استلیکن بشود و حداقل نزدیک دل ما نشوندبله،جنس مخالف و موافق هم نداردمنفعت طلب؛سکوتش هم بوی منفعت می...
با من ، اگر عشقت نبود و خستگى هایمپیدا نمى کردم براى گم شدن ، راهىبیهوده تر زین عاشقانه کو ؟ که مى گویم :مى خواهمت ، حتى اگر ما را نمى خواهى ..!...
شواهد بیرونینشان می دهد کهمن هیچ چیز رابیهوده نمی پندارم.یک آدم معمولی ام ،که مثل همهبرای بقا می جنگد!اما گاهی اوقات،خیال می کنمهمه ی آدم های اطراف؛در تیمارستان مرکزی مغزمروی نیمکتی نشسته اندو به تَرَک دیوار،قاه قاه می خندند...!...
بیهوده دل بستم به رؤیایترؤیای عشقی خاص و جنجالیعمریست دلخوش کرده ام خود رابا این خیالِ خامِ پوشالی🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳همواره این بود آرزوی منڪه فاتح شهر شبم باشیقسمت نشد " آری" نشد قسمتهمواره در تاب و تبم باشی🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳اینروزها اینگونه ام بے توبر بالِ بادِ هرزه ے شبگردتجویزِ دڪتر جاے داروهاستشب پرسه در پس کوچه هاے درد🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳لعنت به این فریادِ زیرِ آبای مرگ بر شب های تڪراریلعنت به این حالِ منِ بی توام...
بیهوده ببالد به خود آن شاخ در اینستاچون شاختر از شاخ بسی هست به عالَم!...
محبوبم چه راههای درازی...چه جاده هایی..چند جهان است که ما مسافریم؟ ..خبر نداری کجای این جاده درنگ باید کرد؟؟.. محبوبم از تو چه پنهان از اینهمه رفتن خسته شده ام..تازگی ها خیال نشستن و آسودن به سرم افتاده..راستی اگر در میانه یِ راه ندیدیمت مرا ببخش..بگذار به حساب پاهای خسته ام..و نه قلبم..چرا که قلبم از آغاز تو را دیدن یکسره در تقلای رفتن بود...محبوبم سفرت که به پایان رسید ..بر اولین دروازه یِ شهرهای سعادت که رسیدی یادم کن...و زنی را به خاطر آور که...
ساعت ها را بخوابانیمبیهودە زیستن نیازی به شمارش ندارد...
چیزی که سودمند است را بکار بگیر، چیزی که بیهوده است را رد کن، چیزی که مخصوص خودت است را اضافه کن....
برای یک علف هرز هرچقدرهم وقت بزاریوبهش آب وکود بدی بیهوده اس...وثمری نداره...درست مثل بعضی آدمها...پس دقت کن برای کی وچی وقت میذاری......
بیهوده به پرواز میندیش کبوتربیرون قفس ریخته پر های زیادی...
چه بیهوده اختراع شد سَم، شکنجه، تیغ، چوبهی دار ... وقتی یک خاطره میتواند نفست را بند بیاورد، زمین گیرت کند، تو را به گریه بیندازد، خونت را به جوش آورد ......
جوشِ بهار رخنه به دیوار میکندبیهوده باغبان درِ گلزار بسته است...
عده ای در اطرافتان هستندکه بیهوده به آنها بها داده ایدو در مقابل ؛عده ای را نادیده گرفته ایدکه دیر قدرشان را خواهید دانست......
بیهوده انتظار تو را دارم دانم دگر تو باز نخواهی گشت هر چند اینجا بهشت شاد خدایان است بی تو برای من این سرزمین غم زده زندان است ....
پس از آنکه مرده بودم اگر مرا در مبال هم انداخته بودند برایم یکسان بود ، آسوده شده بودم.تنها منزلمان گریه و شیون میکردند ، عکس مرا میآوردند ، برایم زبان میگرفتند ، از این کثافت کاری ها که معمول است.همهٔ اینها بنظرم احمقانه و پوچ میآید.لابد چند نفر از من تعریف زیادی میکردند.چند نفر تکذیب میکردند ، اما بالاخره فراموش میشدم ، من اصلا خودخواه و نچسب هستم.هرچه فکر میکنم ، ادامه دادن باین زندگی بیهوده است.صادق هدایت | زنده به گور...
بیهوده خروس لعنتی می خواندشب می رود و دوباره شب می آید...
می دانم آری نیستیاما نمی دانمبیهوده می گردم به دنبالتچرا امشب؟...
ما همهمان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است، زندانهای گوناگون. ولی بعضیها بدیوار زندان صورت می کشند و با آن خودشان را سرگرم می کنند. بعضیها می خواهند فرار بکنند، دستشان را بیهوده زخم می کنند، و بعضیها هم ماتم می گیرند، ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم، همیشه باید خودمان را گول بزنیم، ولی وقتی می آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته می شود...
رشته ی امید بی حاصل گسستنبهتر از بیهوده دل بستن......
ساعت ها را بخوابانیمبیهوده زیستن نیازی به شمارش نیست...
ما دو بیهوده ولی خوب به هم میآییم......