یکدفعه نگاهی سنگین را بر تنم حس کردم. همان لحظه که برس را لای موهایم پایین می کشیدم و مست تماشای آسمان بودم. آبی مدهوش کننده! با چند تکه ابر بزرگ در حال بازی با باد . پیرزن همسایه ی روبرو بود.... هر روز صبح وقتی برای برس کشیدن موهایم،...
به پیرزنه میگن شوهر بیشتر دوست دارى یا ته دیگ؟ میگه خفه شین بیشعوراى بیتربیت!!! شما شرم و حیا ندارید؟ آخه من دندون دارم ته دیگ بخورم؟
با کاسه ی آش دختر همسایه افطار نمایید، ثوابش خفن است در موقع خوردنش، ولی یاد کنید یادی ز دل هر آنکه روزش چو من است: افسوس که تا شعاع سیصدمتری هرکس شده همسایه ی ما پیرزن است!
امروز یه پیرزنه رو دیدم که زنبیلش خیلی سنگین بود، ما هم اومدیم مرام بذاریم و زنبیل رو براش تا خونه اش ببریم ... وسط راه برگشته بهم میگه : دستت درد نکنه ننه خر هم نمیتونست اینو تا اینجا بیاره