پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
همسایهگیسو کمندپنجره ی دلم؛دوست دخترم؛ همسایهمادرم تو را،در سال های پیش؛برایم نشان کردمن بی خبر بودماما،ته دلم در رویایمتو رفت و آمد داشتیاسفند ماه بودمادرم آشکارا گفت:شب چهارشنبه سوری،زیر نور ماه شب چهارده،بر سر دختر همسایه؛لال آب میریزمتا دلش؛با تو مهربان شودآن لحظه؛چه زیبا ذوقی کردممادر گفت: بهارپایان فصل کار،شالیزار؛یک سایه میشویملال آب را کارباور مادرم را دوست دارمسنت فولک است و معجزه...
پستوی خانه آوار دلتنگی های من است وقتی باران میباردشیشه ای که بخار گرفته بود ونگاهی که به موازات خطوط رفتن ها،چمدان می بستکمرنگ شدنهای چهره کودکی و خاطراتش مرا نابینا میکرد ودرد ،مصداق شیشه و سنگ میشدپرستوها کوچ کردند، ولی چرا کلاغ ها دست بردار رفتن آنها نیستندزیر سیگاری پدر،دیگر از سیگارهای نصف و نیمه پر نبود ودکور بالکن شده بودباد میوزید و شب پره های عاشق یکی یکی با شمع خودکشی میکردندباران دیگر مجالی برای ناودانی نمیگذاشت تا سکوت اخ...
گفتم :« عشق شبیه بوته تمشک است، کوتاه و پُر تیغ، با میوه های ریز قرمز؛ اغواگر؛ زود که بچینی اش گس است و لب جمع کن، وقتی هم که رسید، ترش و چشم جمع کن... چه کال بچینی اش ، چه رسیده، خراش به تن ات می اندازد به یادگار، یک عمر...» گفت:« عشق به درخت توت می ماند، حقیرش نکن، آبش که بدهی رشد می کند و قد می کشد. نردبان می شود برای دیدن دختر همسایه... داستان درخت توت، داستان بید است و پروانه. یا توی پیله، خفه می شوی و از بین می روی یا تبدیل به پروانه می شوی...
دختر همسایه در ظاهرحلیم آورده بودباطنا یک کاسه شیطان رجیم آورده بودزندگی جبر جهنم بود تا در باز شدآه گویا عطر جنت را نسیم آورده بوددست و پا گم کرد تا آن دست و پا را دید" دلظاهرش مصراع نابی از کلیم آورده بودزیر چادر توری اش اموال دیروز مرالعبت همسایه با یاد قدیم آورده بود!مهربانی بود سوغاتش برای مهربانزیره بر کرمانیِ در قم مقیم آورده بود!همسر دوران خوب کودکی آن شوخِ شنگتحفه را با لحن بانویی فهیم آورده بودبین شی...
با کاسه ی آش دختر همسایهافطار نمایید، ثوابش خفن استدر موقع خوردنش، ولی یاد کنیدیادی ز دل هر آنکه روزش چو من است:افسوس که تا شعاع سیصدمتریهرکس شده همسایه ی ما پیرزن است!...
باز آمد رمضان وقت نذورات رسیدوای اگر دختر همسایه بیاید چه کنمکاسه ی آش به دستم بدهد خیره شودگر بلرزم، شکند کاسه، بخندد، چه کنم...
نمی دانم چه آشی پخته این عشق غریب آزارکه هی دنبال کَشکَش دختر همسایه می آید...
ما نسل بوسه های خیابانی هستیم…نسل خوابیدن با اس ام اس…نسل دردو دل با غریبه های مجازی…نسل غیرت رو خواهر,روشنفکری رو دختر همسایه…نسل پول ماهانه,وی پ ی ان…نسل عکسهای بره نه بازیگران…نسل جمله های کوروش و شریعتی…نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس…نسل استرس های کنکور و سکته های خاموش…نسل تنهایی,نسل سوخته…یادمان باشد هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم مدام بگوییم:یادش بخیر…دنیای ما هم همینجوری بود…...