موهای تو پریشان باشد بهتر است
شانه می خواهی چکار...
نگاه می کنم به خویش
به این منی که چندی رفته است...
چه غریبانه در انتهای دنیا
تو را انتظار می کشم......
جایِ خالیِ طُ را
آویخته ام به دیوارِ خانه ام
درد می کشم ولی
باز تماشا میکنم
سردار...
در برابر دیدگانم نیستی ولی ...
هر آنچه می بینم فقط تویی...
✍ سردار...
پیچیده عطر تنت در گلهای لباست
چه گلستان خوش عطریست پیراهنت
✍ سردار...
و در کجای تاریخ ثبت است...
دختری روستایی اندوه خود را به شقایق ها گفت..
✍ سردار...
و بیشتر از من...
غم دچار من است ....
✍ سردار...
من همان ساقه ی گندم در تابستان داغ
به هوای آمدنت رو به خورشید کرده ام
-سردار...
این خنده ها
چسب زخمی ست ، بر دهان ما
✍ سردار...
مثل ولیعصر تهرانم
با اندوهی بلند
که پوشانده
غربتش را درختان کهن...
✍ سردار...
و من دلم..
در آغوش تو
گریه های بسیار می خواهد.
✍ سردار...
چگونه است یکی شبیه من
ولی
شبیه من اصلا
نمی خندد
✍ سردار...
من جز برای چشمهایِ تو
هرگز به گریه رو نکرده ام .....
✍ سردار...
کاش گلهای روی پیراهنت بودم
آغشته بودم به بویِ تنت
✍ سردار...
کاش خدایا....
هر آنچه سهم ما نیست
در پیش پایمان نگذاری...
✍️سردار...
تو از کدام قبیله ای ؟
که جز مهر نداری توشه ای ؟
✍ سردار...
من از تبارِ دریا و طوفانم
دلم که میگیرد
به دریا می برم اندوه خویش
✍ سردار...
دلم میخواهد برایت نامه بنویسم بسیار
اما : تو هنوز هم
عاشق شعرهای کوتاهی
و اندوه من بسیار
✍ سردار...
چه کرده ای تو با دلم ؟؟
شکوه که میکنم ز طُ نگاه دیگران
شعر حساب می شود
🔹 [ سردار ]...
چه کسی دانست
دختری در کوره روستایی
با خشم موی خود را شانه کرد....
🔹 [سردار ]...