پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یادش بخیر که اون زمون من و تو همبازی بودیمکنار دریا هر دومون عاشق شن بازی بودیممی کشیدیم عکس دل و به روی ساحل قشنگنقاشی های روی شن بودن همه بدون رنگقصه های خیالیمون شیرین تر از نقل و نباتوقتی که دعوامون می شد دیدنی بود ناز و اداتوقت قرار که می رسید ثانیه ها می رقصیدنعقربه ها دقیقه رو مثل ما می پرستیدنای کاش تو دریای چشات واسم یه قایق می شدیتو فصل سرد انتظار گل شقایق می شدیای کاش می شد مثل قدیم با همدیگه بازی کنیماگ...
میدانستم که تو️ سیبی هستی از بهشتامّا کنار دریا که دیدمتدانستم که تو باغِ بهشتی از پای تا به سر •••...
یار اگه یار باشه صداشم حالتُ خوب میکنهچه برسه به دیدنش کنار دریا️️️...