متن مجید رفیع زاد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مجید رفیع زاد
در امتداد ثانیه های سرد انتظار
بی تابانه تو را می خواهم
ای کاش چشم هایت
شاهد بی قراری هایم می شدند
که چگونه قلبم
برای بودنت پر می زند
کجایی که دلم می لرزد
برای این همه تنهایی
بیا که می خواهم
میان تابستان آغوشت
پناه بگیرم
مجید رفیع...
حالا که نیستی
پاییز تنها تداعی کننده ی
خاطرات سرخ با تو بودن است
که در ذهن چشم هایم
به تصویر می کشد
مجید رفیع زاد
پاییز
لباس نارنجی
احساس توست
تا جغرافیای آغوشت
حلول فصل برگ های زرین را
برایم تعبیر کند
مجید رفیع زاد
در نبود تو
نجوای عشقت
همیشه از خانه ی احساسم
شنیده می شود
ای دلیل تپش های قلبم
بیا با فانوس چشم هایت
شعله بر جانم بزن
و چون ساحلی بی قرار
آغوش باز کن
تا که یک عمر برایت
دریا شوم
مجید رفیع زاد
و من هر روز
محتاج یک لحظه نگاهم از تو
تا تولد دوباره ام را
در آینه ی چشم هایت
جشن بگیرم
مجید رفیع زاد
حالم بد است
از این عصرهای بی حوصله
وقتی حضور سبزت را
در هیچ کافه ای
نمی شود لمس کرد
و باید به ناچار
خیال شیرین آمدنت را
بر تن دلتنگی هایم ببافم
و فراموش کنم
که نیستی و
ندارمت
مجیدرفیع زاد
قسم به شکوفایی لبخند
که خورشید تابان صبح
از گوشه ی لب های توست
که طلوع می کند
برخیز جانم
تا که روزم روشن شود
با تبسم عاشقانه ی تو
مجید رفیع زاد
تفسیر بی تو بودن
برایم ممکن نیست
و هر شب این خاطره ی عشق توست
که در من بیدار می شود
جای خالی احساست
سرشار از گل های شادی است
که از باغچه ی خاطرات تو
شکوفه می دهند
و من در امتداد هر شب
همراه با ثانیه هایی
که...
صفحه ای دیگر
از روزهای نبودنت
در غروبی غمناک ورق می خورد
ای کاش بودی
تا به واسطه ی طلوع نگاهت
زلال ترین شبنم شادی
از چشم هایم می بارید
و شیرین ترین تبسم خوشبختی
بر روی لب هایم می نشست
مجید رفیع زاد
هیچ عطاری ندارد
عطری از موی تو را
باغ گل در حسرت
یک تار از آن
گیسوی توست
مجید رفیع زاد
جاودانه ترین بهار
لذت دیدار توست
بیا با عطر نفس هایت
مرا به صرف عشق
مهمان کن
تا که در آستانه ی
این فصل سبز
شکوفه ی احساس مان را
جشن بگیریم
مجید رفیع زاد
آخرین برگ از دفتر زمستان
ورق می خورد
و رایحه ی مهر
از انتهای کوچه ی اسفند
به مشام می رسد
دیگر گذشت
آن ازدحام دلشوره های تلخ
و آن نیمکت های پوشیده از برف
اینک بهار
مژده ی حلاوت نگاهت را
به قلبم می دهد
تا به شکرانه ی...
به وقت بغض های هر شب
تمام کوچه پس کوچه های شهر را
به امید معجزه ای از عشق
عاشقانه قدم می زنم
و تو را می خوانم
ای کاش همچون خوابی خوش
به استقبال چشم هایم می آمدی
تا بیش از این نبودنت را
فریاد نمی زدم
مجید رفیع...
در امتداد ساعت صفر
به دیوار شب تکیه می دهم
و بهار آمدنت را
انتظار می کشم
ای کاش بودی
صدای احساس قلبم را
در حصار بازوان تو می شنیدم
تا ذره ذره ی وجودم
عطر تو را می گرفت
مجید رفیع زاد
شب که می شود
نبض ثانیه ها را
به عقربه های ساعت قرار
کوک می کنم
و به انتظار معجزه ای
از عشق می مانم
تا که در قعر آغوشت
ماوا بگیرم
مجید رفیع زاد
ثانیه های نبودنت
چقدر تلخ می گذرند
وقتی که هیچ رد پایی از چشم هایت را
میان شعرهایم نمی بینم
ای کاش نگاهت
از عاشقانه هایی که برایت می سرودم
پنهان نمی ماند
تا اینگونه میان واژه ها
به دنبالت نمی گشتم
مجید رفیع زاد
شب که می شود
شانه به شانه ی ماه قدم می زنم
و میان سکوت مبهم شهر
غرق می شوم
بیا و آرامش نگاهت را
به چشم های همیشه نگرانم
هدیه کن
که من بی صبرانه
در انتظار طلوع چشم های توام
مجید رفیع زاد
دل انگیزترین نغمه ی زندگی
سکوت نگاه توست
وقتی که با هر مژه بر هم زدن
دوستت دارم هایت
به قلبم هدیه می شود
مجید رفیع زاد
هر شب به آرزوهایی می اندیشم
که همه اشک می شوند
ای کاش نفس هایت برای من بود
تا آرامش را
میان آغوشت تجربه می کردم
و عشق با آتش بوسه هایمان
شعله ور می شد
تا اینگونه در آینه ی تنهایی
شاهد مرگ لبخند
بر روی لب هایم نمی...
هر شب در بستر تنهایی
به شوق نور نگاهت
به خیالت سفر می کنم
و غروب غم هایم را
به قلبم نوید می دهم
بیا که مدت هاست می خواهم
شاهد طلوع عشق
با چشم های تو باشم
مجید رفیع زاد
چه لذتی داشت بهار
اگر عشق با دست هایش
گره دوری مان را باز می کرد
تو از جاده ی انتظار می رسیدی
و پر مهرتر از باران
بر من می باریدی
بذر دوست داشتنت
در باغچه ی سبز دلم
جوانه می زد
و آنگاه شکوفه های بوسه ام
بر...