پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می خواستم آغاز رادر انتهای یک پروازرنگ کنم،آسمان تمام شد!...
محبوبم !زندگی من از روزی آغاز می شود که دل به تو سپردم....
در من زندانیِ ستمگری بودکه به آواز زنجیرش خو نمیکرد من با نخستین نگاه تو آغاز شدم...
محتاج ترینم به وصال تو ولیکناین وصل همان به که ز آغاز نباشد......
اشتباه دوست داشتَنَت آنجا بود که دیر آغازَش کردم ......
امسال زمستون خیلی قشنگه چون با تو آغاز میشهبا تو نیستم با کفشم هستم...
از تو آغاز شدم تا که به پایان برسم......
از توآغاز می شومدر توپایان می گیرم...
به پایان رسیدیم امانکردیم آغازفرو ریخت پرهانکردیم پرواز...