پنجشنبه , ۲۲ آذر ۱۴۰۳
گفتیدوستت دارمو شهر، عطرِ باران گرفت....
از آسمانچشم پوشیدیم،پرواز رافراموش کردیمو در کنج قفسبه روی خود نیاوردیمپرنده شدن\rآخرین رسالت مان بود....
آسمان پیر شده استو این ستاره های دنباله دارکه از دل شب میگذرندتنها مشتی آرزوی سوختهبه دنبال میکشند....
با اولین بوسه اتروحم بی وزن شدآنچنان کهاز تنم پر کشید....
گفتی:دوستت دارمو شهر، عطرِ باران گرفت....
لال می شوموقتی به نام تو می رسم،کور می شوموقتی به چشمان تو می نگرم،لمس می شوموقتی در آغوش تو می لغزم.عزیزِ منچگونه می توانهزار باربرایت مُردتنها با یک جان در بدن؟...
چیزی ندارم تقدیمِ تو کنم جز آن اشک ها از دلی آتش گرفتهکه دودش به چشمم می رود...
گفت برو،نمیدانستم به کجااز دنیا رفتم......
بغلم میکنی وآزاده ترین اسیر میشومدر بندِ تنت....
از وقتی رفته ایدست های خیالتدر زمینِ دل منبذرِ بغض می کارند....
از آسمانچشم پوشیدیم،پرواز رافراموش کردیمو در کنج قفسبه روی خود نیاوردیمپرنده شدنآخرین رسالت مان بود....
تیغه ی بوسه هایتلبانم را می شکافد،نامِ تو چکه چکهفرو می غلتدبر زمینی کهدوست داشتن راعلامت ممنوع زده اند.بذرهای خفته ی این خاکشکوفه های سرخی خواهند شدکه سرِ سبز بهار رابر باد می دهند....
می خواستم آغاز رادر انتهای یک پروازرنگ کنم،آسمان تمام شد!...
آدمیبازمانده ی اندوه است؛حرفهایش رااشک هایش می زند....
و اینچنین دور از هم.به هر کجا می روممراقب تو هستم،به هر کجا می رویمراقب خودم باش!...
بی نظیر است لبخندشآنچنان که با دیدنشنفس هایمبه شماره می افتد؛حرفه ای ترین قاتل هادرست پیش از کشیدن ماشهزیباترین لبخند رابر لب دارند....
چنان به هوای تونفسم گرفته استکه خیال میکنم-بغض-نامِ دیگرِ دوست داشتن است....
نه پرِ پرواز داشتمنه دلم دریا بود؛در هوایت غرق شدم .......
من، زنی نیمه تمامحرفهای نیمه تمامم رادر کافه ای نیمه شلوغدر فنجانی نیمه خالیهم میزنمو روز نیمه تمامم رابا جای خالی اتتمام می کنم....
فردا اگر آمدیتابوتی برای ترانه هایم بیاور،اینجا دلی مرده است....