متن وصل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات وصل
«امیدِ وصل»
دست تو گر هوسِ زلفِ مرا دارد، چه باک
ما به دل راهش دهیم، بینیاز از تار و تاک
دست گر به زلفم ره نیافت، عشق در دل میرسد
امیدِ وصلِ جان، بیخویش در جان میرسد
نه هرکه صید تو گردد اسیر تر شده است
اسیر خاطر تو گوشه گیر تر شده است
گمان کنم که گذر کردی از حوالی ما
که عطر کوچه ی ما دلپذیر تر شده است
جوانیم همه صرف نگاه عشق تو شد
نگو که عاشق دلخسته پیرتر شده است
برای دیدن...
زندگی حسرت وصل است میان من و تو،
باران بهانه است ،بگو ، چتر دلتنگی را کجا باز
کنم که نبارد چشمانم،،
پروایِ آتش از تبِ عشقت ندارم
پروانه ام؛ چیزی جز این عادت ندارم
گفتی برو از پیشِ من راحت ندارم
گفتم به جز وصلِ تو من حاجت ندارم
مقصدم چشمان توست...
گر چه دور،
گر چه دیر...
اما به تو خواهم رسید...
دلتنگم و جز روی توام نیست قراری....
ای وصل به تو صبر و قرارم کجایی...؟
مدیریت نام نیکان
سرشت با عزم راسخ آدمی را،
به او یاد داد مسیر زندگی را،
به هر وقتی حسابی را به او داد،
سوال آمد جوابی را که او داد،
که ای آدم خوش بوی عطرت،
گذشت ات پود ات سرشت ات،
چرا که، ما را دیدی به قاضی،...
تو را من بسکه میخواهم همه انگشت به لب ماندند
ملائک در شب وصل من و تو خطبه میخواندند
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
تو را از بسکه میخواهم خودت هم در عجب ماندی
هوای روی گل درسر سرود وصل می خواندی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است
روز اول که دیدمش گفتم:
آنکه روزم سیه کند این است
روی بنمای، تا نظاره کنم
کارزوی من از جهان این است
دل بیچاره را به وصل دمی
شادمان کن، که بیتو غمگین است
بیرخت دین...