زهر است عطای خلق، هر چند دوا باشد حاجت ز که میخواهی، جایی که خدا باشد؟!
سر راهت در انتظارم برده هجرت صبر و قرارم جز ظهورت ای گل زهرا به خدا حاجتی ندارم
حرف کرَم تو همه جا ورد زبان است چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
از کوشش بیهوده خود دست کشیدم در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست