فقط یک بار خوابش برد و جان بیدار شدن نداشت از بس ستون خانه بود بابا!
یک صبح از خواب بلند می شوی می بینی هنوز دیروز است هنوز قلبت تند می زند تو دیگر به خانه بر نخواهی گشت×
زمین دهان باز کرده و چاک چاک میخندد نخلها میرقصند بسطامی میخواند چیزی نمانده این خانه هم بزند زیر آوار
زودتر از من بمیر تنها کمی زودتر تا تو آنی نباشی که مجبور است راه خانه را تنها برگردد
نفس خائن زندگی را تلخ بر من کرده است/ وای بر آن کس که دزدش در درون خانه است