اعتبار خانه به نور آن است و نور خانه ی من تویی.
نیروی پیدا کردن زیبایی در محقرترین چیزهاست که خانه را شاد و زندگی را دوست داشتنی می کند
باد می گردد و در باز و چراغ ست خموش خانه ها یکسره خالی شده دردهکده اند
اغوش توست خانه ی من راست گفته اند که هیچ جا ، خانه ی آدم نمی شود
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی همه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی
بشناسید خدا را هر کجا یاد خدا هست هر کجا نام خداهست سقف آن خانه قشنگ است.
دنیا جای بزرگی است می دانم من این خانه ی کوچک با تو را دوست دارم
کدام پُل، در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد
به هر بهانه ای از خانه می زند بیرون کسی که خاطره هایش پر از خیابان است
وقتی می آمدی حیاط پر میشد از عطر ترنج ها... حالا تورفته ای و ... خانه مان پر شده از رنج ها
راه سردو خانه سردو سفره سردو قلب سرد ای دوصد لعنت به هرچه سردی و دورانِ سرد
کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد
هر کس به خانه ای برای زندگی نیاز دارد اما این یک خانواده حامی ست که خانه می سازد
خانه یعنی داشتن جایی برای رفتن به آن خانواده یعنی داشتن کسی که به تو عشق می ورزد و داشتن هر دوی آن ها نعمت و خوشبختی است
در سبد کالا دل ضعفه دیگ خانه بود
از تو پر است خانه حتی اگر نباشی ...
تنور می سوزد ترازو اه می کشد ما، هرغروب بایک بغل داغ سنگک به خانه بازمی گردیم .//
همسر مهربانم وقتی بین بازوان تو هستم احساس میکنم در خانهام و الان خیلی برای خانه غمگین هستم دلم برات تنگ شده عشق جاودانه ی من
دست به دستِ مدّعی شانه به شانه می روی آه که با رقیبِ من جانبِ خانه می روی!
فقط یک بار خوابش برد و جان بیدار شدن نداشت از بس ستون خانه بود بابا!
یک صبح از خواب بلند می شوی می بینی هنوز دیروز است هنوز قلبت تند می زند تو دیگر به خانه بر نخواهی گشت×
زمین دهان باز کرده و چاک چاک میخندد نخلها میرقصند بسطامی میخواند چیزی نمانده این خانه هم بزند زیر آوار
زودتر از من بمیر تنها کمی زودتر تا تو آنی نباشی که مجبور است راه خانه را تنها برگردد