خیالت بود اشکهایم ... بنفشه؛ دامن کبودش را پهن کرده بود لبهایِ بهار می سوخت....
گاه گداری .... نردبان می گذارم بروم پیش خدا تا ببینم چه خبر است؟ خیالت دامنم را می گیرد...