شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من سپیدمولی تو،انتهای غزل های عاشقانه ای!...
گرچه موهایم سپیدو شانه ام افتاده استکودکی دارم درونم که دبستان می رود...
دستامو بگیر تو دستت تا سرما رو حس نکنمپا به پام قدم بزن زیر این برف سپید تا خوشحال ترین آدم روی زمین باشم...
شاه شطرنج منیبا رخ ماهت چه کنم؟با سپید دل و چشمان سیاهت چه کنم...