کجای گریه بخندم، کجای خنده بگریم که پشت گریه و لبخند، توامان تو نباشی
این روزها به هر چه گذشتم کبود بود هر سایه ای که دست تکان داد ،دود بود این روزها ادامه ی نان و پنیر و چای اخبار منفجر شده ی صبح زود بود
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست محبوب من چقدر جهان بی وجود بود
پلکی زدیم و وقت خدا حافظی رسید ساعت برای با تو نشستن حسود بود