متن ساعت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ساعت
چشمم به راهِ تو، دلم پُر اضطراب است
این لحظه های دوریت حالم خراب است
ای کاش برگردی بیایی جان بگیرم
بی تو جهانم تا ابد در التهاب است
ساعت به ساعت میشمارم روزها را
بختم ولی انگار که همواره خواب است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
عشق، یک ساعت شکسته است؛که هیچ گاه نمی داند، زمان کجا می رود، اما همیشه در انتظار می ماند...
....
....فیروزه سمیعی
شبا همیشه چشم به راهِ عشقم
اونم فقط دیدنِ ماهِ عشقم
بیا که شب شمیم شورعشقه
پُرشده از ماهی که نور عشقه
بیا کمی کنارِ هم بشینیم
باهم دیگه بازم ماهو ببنیم
آخ که دلم شبا چه بی قراره
مهمونِ ماهه و چندتا ستاره
بیا ببین اَبرُ چه بازیگوشه
لباسی...
هر دو تنها
هر دو عاشق
بارها و بارها
از کنار هم گذشتیم
بی آنکه چیزی بگوییم
مثل دو عقربه ی خجالتی...
«آرمان پرناک»
که از تخت گذشته ام
ساعت: 12هیچ عقب
و یک گلوله
ضمانت می کند:
سفر به سلامت باشد
از خانه گذش ... ↓
.
که از تابلوی مین گذشته ام
یک متر و هشتاد سانتی متر می شود
و این،
چندمین ِ («من») است
که از مای مین هم گذشته...
شب که می شود
نبض ثانیه ها را
به عقربه های ساعت قرار
کوک می کنم
و به انتظار معجزه ای
از عشق می مانم
تا که در قعر آغوشت
ماوا بگیرم
مجید رفیع زاد
عقب می چرخد زمان در تاریکی شب
آلیس با تعجب به ساعت خرگوش نگاه می کند
عقربه ها به عقب می روند در ساعت کوچک
جادوی زمان، رازی پنهان در دل تاریکی
آیا این راهی است به سفری عجیب؟
یا نشانه ای از اسرار جهان هستی؟
آلیس با روحی پرشور...
دست ساعت همچنان می چرخد و زمان می گذرد
در همان سکوت که در آن به فکر فرو می روی
به دنبال پاسخ هایی در بیابانی می گردی که سخت است پیدا کردنشان
آیا معنای واقعی زندگی را می دانی؟
آیا خودت را می شناسی؟
آیا آرزوهایی داری که هنوز...
برای همه ی آدما هر یکساعت ، شصت دقیقه است .
اما بعضی از آدما در این یکساعت ، چه کارها که میکنند !
و بعضیا در همین شصت دقیقه چه کارها که نمی کنند !
تی تی تیک تیک
تی تی تیک تیک
تی تی تاک
تیتی تاک تاک
تی تی تیک تیک
تی تی تاک
ساعت به وقت مستی
فیروزه سمیعی
دیر آمدی...
مزه ی خرمالوهای گس
ترش و
پاییز کش دار شد
کدام تان خواب رفته اید
تو یا ساعت؟
رویای شیرین حضورت
همیشه به قلبم سنجاق است
اما ، هر زمان که ساعت
نبودنت را اعلام می کند
دلم آشوب می شود
بیا که لحظه ی بودنت را
احساس می کنم
آمدنت به قلبم الهام شده
بیا تا لحظه هایم را
با تو نفس بکشم
مجید رفیع زاد
هر لحظه ثانیه شمار
نبودنت را فریاد می زند
ضربان قلبم چه ناکوک می شود
وقتی که ساعت
به وقت نبودنت
کوک است
مجید رفیع زاد
در آغوش می گیرم
ساعت بی تو بودن را
عقربه هایی که
دلتنگی را نشان من می دهند
و جای تو همیشه خالی است
برای شنیدن آهنگ انتظار
که ثانیه شمار
برایم می نوازد
مجید رفیع زاد
بخواب ساعت !
اکنون زمان رقصیدن
ثانیه شمار تو نیست
وجدان ها خوابیده اند
فریب چشم های بیدار را نخور
این صدای شماطه ی توست
که بیدارشان کرده
بخواب ...
بخواب تا شماطه ات
حلقه ی دار تو نگردد !
مجید رفیع زاد
رد پایم روی عقربه ساعت است...
ثانیه به ثانیه را قدم زدم
تا برگردی...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده