دست از تو بردارم کجا هر روز این قلب سرگردونُ بسپارم من با تو عمری زندگی کردم من تا ابد عطر تو رو دارم دست از تو بردارم خیال تو دست از سر من برنمی داره عشقت تو بیداری، تو خوابم...، وای عشق تو روی دور تکراره تنهاییامُ دست کی...
کجای گریه بخندم، کجای خنده بگریم که پشت گریه و لبخند، توامان تو نباشی
زندگی کن ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ … رونق عمر جهان، چندصباحی گذراست قصه بودن ما برگی از دفتر افسانه ای ی، راز بقاست دل اگر می شکند گل اگر می میرد و اگر باغ بخود رنگ خزان می گیرد همه هشدار به توست؛ ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ … زندگی کوچ...
حاجت به اشارات و زبان نیست ، مترسک پیداست که در جسم تو جان نیست ، مترسک با باد به رقص آمده پیراهنت اما در عمق وجودت هیجان نیست، مترسک شب پای زمینی و زمین سفره ی خالی ست این بی هنری، نام و نشان نیست، مترسک تا صبح در...
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاسک / بهر طلب طعمه پر و بال بیاراسک بر بال و پر خود ژل و الکل زد و فرمود / امروز دهان همه مان صاف شد از ماسک پایین تر از این گر بپرم از نظر تیز / بینم سرموی وزغی سوخته...
پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید ساعت برای با تو نشستن حسود بود
این روزها به هر چه گذشتم کبود بود هر سایه ای که دست تکان داد ،دود بود این روزها ادامه ی نان و پنیر و چای اخبار منفجر شده ی صبح زود بود
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست محبوب من چقدر جهان بی وجود بود
پلکی زدیم و وقت خدا حافظی رسید ساعت برای با تو نشستن حسود بود