جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
ناگهان پنجره پر شد از شب...
کسی بین ما جز غمی ناگهان نیست...
عاقبت هجوم ناگهان عشق ،فتح میکند پایتخت درد را …...
چشم انتظار حادثهای ناگهان مباشبا مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر...
ناگهان رسیدیو خوشبختیپروانه ای بود که پر زدو روی شانه ام نشست......
“عشق” یعنی که خیابان به خیابان همه را رد کنی و ،ناگهان بر سر یک کوچه کمی مکث کنی…!...