متن ناگهان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ناگهان
چون کبوتری
که ببیند ناگهان
دستی در جیب می رود
پریدم، ذوق کردم
برای آن خرده لبخند
«آرمان پرناک»
دست ها، پاهایم را
پاها، دست هایم را...
چشم بسته
زیرِ ساعت دیواری
به تکه هایم
به بال در آوردن
به بیرون از پنجره فکر می کنم
دست روی هر چه گذاشتم
پا روی هر چه گذاشتم
چشم روی هر چه گذاشتم
مین بود و مین بود و مین ......
قرقاولی تنهایم!
زیبا و جسور،
اما دلشکسته،،،
مزرعه ای سبز، خانه ام بود
که پاییز راه در آن نداشت
ناگهان دروگرها
تابستان م را زمستان کردند...
لیلا طیبی (رها)
♥ اندوه تو:
یک شب دیر
یک شب تیره و دور
ناگهان،
از پنجره
اندوه تو را باد آورد!
گشت،
لبم از لبخند،،،
-- خاموش!!
عطر یادت؛
ای گل،،،
-- آئینه باغ دلم را پر کرد!
قفس گلویم شد؛
از آواز قناری پُر!
بر دهانم امّا؛
زده شد،
قفل خاموشی...
شبنم اشکت
از گوشه گلبرگ شعرم چکید
و ناگهان
غزل