پلکم نمى آید به هم یک دم که شاید در زنى لعنت به آن دزدى که از چشمان من خوابم ربود
خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوى عشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند