شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
عاشق شدم و سخت دلم را تو شکاندیلعنت به تو و دوستی و عشق مجازیسجاد یعقوب پور...
لعنت به دو روز پست این چرخ کبودلعنت به تمام بودهایی که نبودلعنت به غزل ها که دلم با تو سرودلعنت به من و آن که دل از سینه ربودتا هست نفس، کنم نثارت لعنتای بر تو و آن ایل و تبارت لعنت!لعنت به من و خُلق کجت با منِ زارلعنت به نگاه و خنده ات با اغیارلعنت به من و حسرت یک بوس و کنارلعنت به تو و وعدهٔ در فصل بهاربر ساده دلی، سکوت، بر غم لعنتبر حیله، دروغ و حس مبهم لعنتلعنت به منی که گفته ام از مویتلعنت به درازی شب گیسوسی...
دیدی جانم ؟باران همه جا باریدهاما تو نیستی!نیستی؛ تا دست در دست هم قدم بزنیمیکهویی و بدون اینکه گونه هایمان از خجالت سرخ شودقهقهه ی بلندی بکشیماز خوشی زیاد میان جمعیت شهر گُم شویم.و زمان از دستمان دَر بروددلم میخواهدبدون چتر روی نیمکت خیس بنشینیمو گرمی شانه هایت را در همان هوای سردِ بارانی حس کنمآه!لعنت...لعنت به تمام ابرهایی که بی توقصد باریدن دارند...
تنهایی هایِ تاریککوچه پس کوچه هایِ باریکعشق سرانجامش این بود؟!لعنتِ خدا بر این تاکتیک شیوا احمدی الف...
لعنت به این عکس های دونفرهکه شده وَبال تمام عمرم!!ارس آرامی...
لعنت به من وُ عشق تو وُ وعده ی "ما"یتلعنت به منِ بی شرفِ مانده به پایتله کرده غرور و دل و آیینِ شعورمبی میلی و سردیِ دل و زنگ صدایتباید بروم، ماندنم انکارِ شعور استنادیده بگیرم همه ی خاطره هایتهی بغض و نمِ اشک و من و بالشِ خیسمتکرار تو وُ خاطره ی مانده به جایتکافر شدم از بعد تو ، انگار دوبارهلازم شده پیغمبر و اعجاز خدایتمن میروم آهسته و میپوسم و شایدروزی کسی از من غزلی خواند برایت...
یک شهر پر از آدمو اینحجم پر از درد،لعنت شود آن شبکه توُ رابُرد و نیاورد.....
داری دل میکنی دل میزنی تو کم کممن بهت حق میدم ومن حالتو میفهممنبض احساستو میگیرم وحالت خوش نیستاین دفعه نیت من خیره تو فالت خوش نیست داری دل میکنی دل میزنی تو کم کم من بهت حق میدم و من حالتو میفهممخودم کردم که لعنت بر خودم باد!!!...
همه چیز در حال چرخیدن استدور چیزی که لابد دوستش داردزمین به دور خورشیدماه به دور زمینمن به دور توتو به دور...لعنت به کسی که جای خالی مرا پُر کردهانگار قانون کائنات همین استمن از این دوست داشتن های یک طرفهسر گیجه می گیرماماهر بار که نگاهم می کنیپاییز را فراموش می کنم وباز چهره امتلفیقی از بهار و تابستان می شودو به چرخیدن ادامه می دهم...
این آدم ها با فاصله خوبنددرست چند قدمی که نزدیکشان شویبه خودت و قدم هایی که برداشته ایلعنت میفرستی......
بر منکرش لعنت برادر!تاثیرتان بسیار بوده ست:اندازه ی سیبی که گندیدهدرون جعبه ای "سیب"...
سوءاستفاده بود که من و تو ما نشدیملعنت به این غرور که همدم نشدیم... سجده صاد...
از بس گره به ابرویت افتاد، عاقبت لبهای من به صورت ماهت گره نخورد لعنت به جاده ای که به قولش وفا نکرد نفرین به راه من که به راهت گره نخورد...
یک شهر پر از آدمو اینحجم پر از دردلعنت شود آن شبکه تو رابرد و نیاورد.......
بِزن تزریقِ حوّابکُش ، لعنتِ این فردیت را... .حادیسام درویشی...
بیهوده دل بستم به رؤیایترؤیای عشقی خاص و جنجالیعمریست دلخوش کرده ام خود رابا این خیالِ خامِ پوشالی🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳همواره این بود آرزوی منڪه فاتح شهر شبم باشیقسمت نشد " آری" نشد قسمتهمواره در تاب و تبم باشی🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳اینروزها اینگونه ام بے توبر بالِ بادِ هرزه ے شبگردتجویزِ دڪتر جاے داروهاستشب پرسه در پس کوچه هاے درد🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳لعنت به این فریادِ زیرِ آبای مرگ بر شب های تڪراریلعنت به این حالِ منِ بی توام...
خاطره جنگ هنوز هم عذابم می دهدبرادرم جبهه بودو مادرمبا چشم های خیسبرای سالم برگشتنشمدام دست به دعا بود.نشسته ,ایستاده ,سر سجاده,حتی وقت خوابیکریز خدا را صدا می زد.نمک غذایمان شوری اشکش شده بودو زمزمه های سوزناکشلالایی هر شبمان .لعنت به جنگلعنت به هر گلوله ای که برتن یک نفر نشستو چندین نفر را از پا در آورد....
دارم به جای بدِ قصه می رسمدیگر تحمل و طاقت ، تمام شدوقتی به لحظه آخر رسیدم ووقتی نگاه تو حُسنِ ختام شدحالم شبیه دانه تسبیح گشته وچشمم به بازی نخ می خورد فریبجای دروغ ودشنه تزویر بر دلمآری ،شبیه زخم کریهِ جُزام شدپاداش قلب رئوفم جهنم استآتش درون وجودم بپاست بازحسرت به دور تنم چنبریده وفریاد و زاری وضجه جَزام شدچشمت چه ساده دلم را فریب دادعمری دروغ و تکبر به من فروختهرگز من آدم قبلی نمی شوموقتی که خانه دل انهدام شدیک...
آمد کنار میزمدر انتظار قهوهدست من از غزل پُرسیگار دست او بودبیتم غزل نشد ، حیفکوتاه بود دیدارلعنت بر اسپرسونوشید قهوه را زود...
در حسرت موهای تو جانم به لب آمدبر مخترع روسری صد لعنت و نفرین ...
این روزهاحسادت از چشمانم بیرون می پاشدو روحم را زخم می زند..حسادت می کنمبه پیراهنتکه چنان تنگتو رادر آغوش گرفته است ..به کتاب هایتکه عاشقانهزل زده اند به چشمانت..به دیوارهای اتاقتکه عطر تنت را نفس می کشند..حسادت می کنم به خواب هایتکه دیگر مرا نمی بینندو به تمام این روزهاکه بی منتو را زندگی می کنندو لعنت به تمام این روزها .........
لعنت به سیل زیادی خواه چشمانتمرا آب برد .......
دل پیش کسی باشد، وصلش نتوانیلعنت به من و زندگی و عشق و جوانی......
دل پیش کسی باشدو وصلش نتوانی...لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی ......
بهتر است که شمعی روشن کنیم تا اینکه به تاریکی لعنت بفرستیم....
لعنت به دلت؛که گوشه ای مرا جای نداد......
لعنت به چرخ روزگار! چرا باید مدام بچرخد؟ دنده عقب آن کجاست؟...
لعنت به پنج شنبه و دستان بسته اشنفرین بر آن سکوت به عالم نشسته اشانگار با تو عقربه ها خواب مانده اندچسبیده ام به شعر و به وزن گسسته اشدر دیدگان ثانیه ها غرق می شوموقتی که می رسم به شب دل شکسته اشبرخیز و باز با نخ صحبت، بِکش مرابیرون، از این کلافگی عصر خسته اشفردا که تا فرا برسد باز می کشد ما را غروب جمعه و آن دار و دسته اش...! ...
لعنت به اون شبکه تا صبح گریه می کردم ...
لَعنت به کسی که نَه میشه باهاش بمونینه میتونی ازش بگذری.. ...
نمی دانم کدام پایه از هزاران پایه ی میزِ "بودنم" را کوتاه میخ کرده ام، که لنگ می زند مدام. کج می شود مدام. می ریزد تمامِ آنچه با دقت و ذوق چیده بودم رویش مدام و گند می خورد به تمام آنچه در سر داشتم مدام و زهر می شود هر چه در دل داشتم مدام و هوار می شود تمام باورهای کاشته شده ام روی ذهنِ شکستنیِ من مدام... لعنت به هر چه پایه و تراز و لنگش های مدام...کاش می شد همه چیز را روی "زمین" پهن کرد!"میز" هرچه باشد روی هواست...
ای که بردی جزوه ام را اشتباهی، پس بدهجز فراموشی ندارم من گناهی، پس بدهروسیه گردم بدون جزوه من در امتحاناز برای من مخواهی روسیاهی، پس بدهروز وشب چشمم براه جزوه می باشد، بیاگر تو هم داری چو من چشمی براهی، پس بدهصد کلاه بوقی به سر دارم ز فرط تنبلیتا نرفته بر سرم دیگر کلاهی، پس بدهگیر ما دیگر نیاید جزوه، پس این جزوه رامستقیما گر نمیخواهی، براهی پس بدهجان تو مشروط می گردم، بجان م...
آه......من تو را می خواهم... خسته ام از تلفن چت پیامک... من حضورت را می خواهم!!!لعنت به این دوری......
سهمِ من بودی ولی حق را به ناحق می خورند ای دو صد لعنت بر این دنیا و این تقدیر باد...
راه سردو خانه سردو سفره سردو قلب سردای دوصد لعنت به هرچه سردی و دورانِ سرد...
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیستلعنت به وضع دور ز دلدار زیستن ......
دل پیش کسی باشدو وصلش نتوانیلعنت به من و زندگی وعشق و جوانی......
سلام بر وفاداران؛به آن ها که هنوز بر سفر کردهشان پابندند،به آن ها که سر در گریبان اند،به عاشق ها که نگاه میکنندحسرت میمکند و پوست لبشان راخوراک دندان هایشان میکنند وبغض به خورده گلو میدهند وهمیشه به جایی خیره میمانند ..سلام بر آوارگان؛به آن ها که جایی به جزکنار مطلوب را نمیپسندندهرروز میگردند که پیدایش کننداما ناکام میمانند ..سلام بر بیچارگان؛که چاره ای جز سوختن ندارندرهایی را نمیخواهند ،بند یار را به بی بند و بار...
فکر کن سالها درس بخونی، بری دانشگاه، مدرک زبان بگیری، پذیرش از دانشگاه بگیری، با دنگ و فنگ ویزا بگیری، به سختی پول مهاجرتتو جور کنی، با دوستا و خانواده و وطنت ؛خداحافظی کنی، صدبار دو دل بشی، با بغض سوار هواپیما بشی و چند لحظه بعد سقوط... و تمام.لعنت به جبر جغرافیایی، لعنت...
بعد از رفتنت خودم را نمیکشم...️نفرینت هم نمیکنم...فقط آنکَس که جای خالی اترا برایم پر میکندچنان خوشبختش خواهم کردکه جای او نیستی برای خودتلعنت بفرستی..........
لعنت به کل خاطراتمون که باهم داشتیم........
لعنت به من لعنت که واست جنگیدم عاشقتم هنوز دلتنگتم اما واست مهم نیستم.........
سهممنبودی،ولیحقرابهناحقمیخورندایدو صدلعنتبرایندنیاواینتقدیرباد......
بی حوصله ام گلایه ای نیست ولی...لعنت به کسی که بی وفایی کند...
لعنت به من و عشق تو و وعده ی مایت لعنت به من بی شرف مانده به پایت..!...
پلکم نمى آید به هم یک دم که شاید در زنىلعنت به آن دزدى که از چشمان من خوابم ربود...
اهل نفرین نیستماما خدا لعنت کندآنکه با تو یکروز به محضر میرود...
پشت پنجره رفتمبادی بخورد خاطر منبوی دلتنگی از اندوه کسی می آمدتو نگو خاطر منبار چرا تب دارد؟لعنت به خودممن همان یک نفرم!...
یادش همه جا هستخودش نوش شماای ننگ بر اومرگ بر آغوش شماشمشیر برآن دستکه برگردنش استلعنت به تنی کهدرکنارتنش است...