پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
موهای تو پریشان باشد بهتر استشانه می خواهی چکار...
بعد از تو مرا به نام طُ صدا می زنند...
با این من عاصی سخن از صبر مگو...
چقدر خوبهیه وقتایی به خودمون استراحت مطلق بدیمبه هیچ چیزی فکر نکنیمنه به کسی که ازش متنفریمو نه کسی که عاشقش هستیمنه به آسمان فکر کنیم و نه دلهره مرداب پیرنه اضطراب کویر را داشته باشیم ن شوق بارانمثل یک کمای مطلقساعتها چای و قهوه بخوریم و شعر بگیمشعر هایی برای خودمانبرای این منکه چندی است فراموش شده استکمی بیشتر حواسمان به خودمان باشد...
چه غریبانه ...مرگ خویش را تماشا میکنم هر روز...