باز باران زد تو چتر خویش را برداشتی شهر را برهم زدی صد آفرین گل کاشتی زنده کردی در دل پاییز شهر مرده را توی آستین ات همیشه چیز بهتر داشتی
دست هایت؛ بویِ باران می دهند چَشم هایت؛ هر گُلِ پژمرده را جان می دهند باغچه؛ عطرآگین تَر شُد از وقتی که تُو؛ گُل کاشتی! ✍شیمارحمانی