بوسه بر لبهای او مستم کند همچون شراب شاد گرداند همین حال پریشان و خراب
گویم به تو در عالمِ مستی ، همه هستی گویا که تو با این دلِ من ، عهد نبستی از داغ تو در میکده ها ، خانه گزیدم گفتند که می خواره شدی ، باده پرستی با زای و ببین ، حال پریشانِ دلم را بر روی دلم باز بِکش...
عاشق زیبا رخی گشتم که بی حد خوشگل است بوسه ازلب چیدنش امری بغایت مشکل است سینه مالامال عشق گشته بی حد وحساب دل اسیر چشم یار و عقل من پا در گل است