گویم به تو در عالمِ مستی ، همه هستی
گویا که تو با این دلِ من ، عهد نبستی
از داغ تو در میکده ها ، خانه گزیدم
گفتند که می خواره شدی ، باده پرستی
با زای و ببین ، حال پریشانِ دلم را
بر روی دلم باز بِکش یار ، تو دستی
از بین رفیقان و رقیبان ، همه انگار
بر بام دلم کفترِ عشقم ، تو نشستی
گفتم که تو جلدِ دل مایی و ، ولیکن
از بام دلم پَر زده ای باز ، تو جستی
اینبار تو از حضرت عشقت ، طلبم کُن
صدبار که دل بستم و این دل ، بشکستی
ZibaMatn.IR