بیابانی بی آب و بی انتها ، پشت سرم را که نگاه میکردم جز رد پا چیز دیگری نمی دیدم، آری؛ تشنه بودم اما بیش از آنکه تشنه ی آب بوده باشم تشنه ی دیدار تو بودم با خود می گفتم سراب تو بودی ، تشنگی تو بودی ،مقصد هم...
در حال بارگذاری...
بیابانی بی آب و بی انتها ، پشت سرم را که نگاه میکردم جز رد پا چیز دیگری نمی دیدم، آری؛ تشنه بودم اما بیش از آنکه تشنه ی آب بوده باشم تشنه ی دیدار تو بودم با خود می گفتم سراب تو بودی ، تشنگی تو بودی ،مقصد هم...