اشعار صامد
اشعار صامد ( صالح خوب )
ی وفا بودیم وز عشقی گران در نوایه بی نوایی هم زبان
بس خیانت کردیم و کردیمش نهان عشق را کشتیم و این باشد عیان
بی تابم و از عشق دگر خواب ندارم من ترسم از آن بود که شبِ بی تو مهتاب ندارم.
----------------------
در مکتب حقیقت ،عشق است چون گدایی وداع ندارد این عشق آخر که بی نوایی
----------------------
بی دفایی را میان عشق تو آموختم صبر و طاقت را برای دوریت اندوختم ...
شب ، من و تْو قافیه ها گم شده پیدا بُکُنید ، بیا ک توْ حجلهٔ غم ، شبم رو اِرضا بُکُنید . به سوده سازشه سَحر ، خاطره اهدا بُکُنید ، بخاطر خاطره هم ، خدامو رسوا بُکُنید.
در آستان هجرتت، زین گفته تا به کی؟
صبحِ سپیده دم، خورشید در حرم، تیمار تا به کی؟
اَملِ مَحالِ من، مُلکِ مَلالِ تو، غم خوار تا به کی؟
مهتابِ مِهنَتَت، خفتیده در خَفا، صبحِ سحر شده.
انتظار تا به کی؟
حافظا کو حالِ دورانی که میگفتی : ، اینگونه نِی خواهد بماند
حالِ دوران ،؛ که هر روز و شب و سال و مِهَش یکسان بماند
زخم هایه پینه بسته بر زمان ، شاید این بود که بی درمان بماند
آتشِ شوریدهٔ عَطْشِ عیان ، بی گمان این نیز بی...