چند سالِ دیگر دلت می لرزد،
برای منی که دیگر تو را در گوشه ترین جایِ قلبم هر شب می بوسم تا کنار بگذارمت...
دلت تنگ میشود برای منی که حرفهایت را از لبهایت نه، از چشمهایت میخواندم...
دلت تنگ میشود برای لعنتی ترین دختری که دیوانه وار قلمش را به رقص موهای تو وا میداشت...
به خدا سوگند،
دلت برای همهی دیوانه بازی هایم تنگ میشود...
برای صدایم،
برای نگاهم،
حتی برای گریه هایم...
قسم به همهی اشکهایی که از دوریت ریختهام دلت تنگ میشود...
آن روز رو به رویِ آینه بایست،
و ایستاده برای غرورت کَف بزن...
ZibaMatn.IR