به شوق روی یار من، دلی پر از صفا دارم
به عشقش عهد و پیمان را به دل همچون نوا دارم
ز هر چشمی که می بینم، نشان از مهر او دارم
به هر لحظه خیال او به دل چون آشنا دارم
به هر کوچه که می گذرم، ز عطرش بوی جان دارم
به یادش هر شب و روزم، دلی پر از دعا دارم
در آن هنگامهٔ دیدار، دلم را آشیان دارم
به شوق دیدنش هر دم، امید بی نها دارم
اگرچه دوری اش سخت است و جانم را به لب آرد
به امید وصالش من، دلی پر از بقا دارم
به هر سویی که رو آرم، نشان از روی او دارم
به سویش چشم امیدم، به راهش دلربا دارم
در این وادی که سرگردان، به دنبال وصال او
به هر سنگی که برخوردم، دلی پر از نوا دارم
در این دنیای بی رحمی، که عشقش مرهم جان است
به یادش هر غمی را من، چو شیرین ماجرا دارم
در آن لحظه که دیدارش، به چشمم جلوه گر گردد
به شادی های بی پایان، دلی پر از وفا دارم
به پایان می رسد این شب، به صبحی روشن و زیبا
به امید دیدن رویش، دلی پر از صفا دارم
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR