100 متن کوتاه تاریکی ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن تاریکی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
دزدی در خانه فقیری می جست
فقیر از خواب بیدار شد و گفت:
ای مرد آنچه تو در تاریکی می جویی،
ما در روز روشن می جوییم و نمی یابیم
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانۀ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچۀ خوشبخت بنگرم
زیباترین عکس ها در اتاق های تاریک ظاهر می شوند؛
پس هر موقع در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی،
بدان که خدا می خواهد تصویری زیبا از تو بسازد.
فقط تاریکی میداند ماه چقدر روشن است ؛ فقط خاک میداند دستهای آب چقدر مهرباناند ؛
معنی دقیقِ نان را فقط آدمِ گرسنه میداند و فقط من میدانم تو چقدر زیبایی ...
خیلی راحت میتوان بچهای را که از تاریکی میترسد بخشید ؛ مسئلهی غمانگیز زندگیِ آدم بزرگهایی است که از روشنایی میترسند !
دزدی در خانه فقیری میجُست ؛
فقیر از خواب بیدار شد و گفت : ای مرد ! آنچه تو در تاریکی میجویی ، ما در روزِ روشن میجوییم و نمییابیم ...!
کاش توی این شب سیاه
یکی می آمد
از آن سو ؛بی خبر :
- توی تاریکی چرا نشسته ای؟
بیا
برای تو یک مُشت ستاره چیده ام !
خدا آن حس زیباست که در تاریکی صحرا، زمانیکی هراس مرگ میدزدد سکوتت را
یکی مثل نسیم دشت آهسته میگوید،
کنارت هستم ای تنها،دلت آرام میگیرد...
عمر ما در کوچه های شب گذشت
زندگی یک دم به کام ما نگشت
بی تفاوت بی هدف بی آرزو
می روم در چاه تاریکی فرو
️
امروز تو صبح من باش️
برای تمام خستگی هایم
برای تمام این تاریکی ها
صبحی باش که پایان میدهد
تمام شب های دلواپسی را ...
️️️
بدون حضور خدا جایی نرو..
به خیالت که به آبادی میرسی؟
نه رفیق...
چراغی که در تاریکی میدرخشد
چشم گرگ است.
دئرا گوده آفتاو
تین تاری کفته دریاسر
قلمه روز
دیر کرد آفتاب/تاریکی پهن شد روی دریا/روز قلم
و تو هم روزی پیر می شوی
اما من
پیرتر از این نخواهم شد
در لحظه ای از عمرم متوقف شدم
منتظرم بیایی
و از برابر من بگذری
زیبا، پیر شده، آراسته به نوری
که از تاریکی من دریغ کرده ای.
حواست باشد که چه شخصی را ،
برای آمدن چه کسی کنار می گذاری
و فراموش اش می کنی!
می دانی، هیچکس پرده را برای
آمدن "تاریکی" به داخل اتاق
کنار نمی زند!
هراسناک تر از کور شدن، نابینایی من است بعد از آن شب.
روحم درد می کند.
احساسم تیر می کشد
ناچارم به قدم زدن در هراسی که با تاریکی می آید
با روشنایی نمی رود
.
خاطراتم کبود است
.
زیادی روی آدما حساب نکن حتی سایه ات توی تاریکی تنهات میذاره...
از نور به روشنی، از سایه به تاریکی، از بامداد به سپیده، میرسم
تنها از توست که بازهم به تو میرسم
تو مرکز پرگارِ عالمی و من دایره ای که دیوانه وار به دور تو میگردد
بهتر است شمعی روشن کنیم تا اینکه به تاریکی لعنت بفرسیم
در تاریکی خودتان را بهتر میبینید
\ashofteh
تاریکی مطلق ،معنایش ندیدن است و این دلیلی بر نیستی ،نیست
همانطور که نور مفهوم تمام هستی نیست
و خدا در تاریک ترین نقطه به استقبال دانایان رفته
سولماز رضایی
تاریکی مطلق ،معنایش ندیدن است و این دلیلی بر نیستی ،نیست
همانطور که نور مفهوم تمام هستی نیست
و خدا در تاریک ترین نقطه به استقبال دانایان رفته
آن سه روز سولماز رضایی
اُسطوره ی تمام شهر شده ست،
-- (از زن و مرد!)
\شمعی\ که در جنگ \تاریکی\
--آب شد!
لیلا طیبی (رها)
چراغانیست شب هایت ،منم درگیر تاریکی
چه خوشبخت است آنی که،به او اینقدر نزدیکی
شاعر :آهو
آیا توانستی پروردگارت را ببینی؟
آن لحظه که تاریکی اطرافت را فرا گرفته بود،
و او تو را به سمت روشنایی هدایت کرد.
پریا دلشب
دیدی آرام آرام بعد تو دلم
نیمه شبها به بی کسی؛
صدایم به سکوت،
چشام به تاریکی عادت کردند؟
در این تاریکی مطلق
به دنبال طلوع می گردم
با چراغی خاموش.
آریا ابراهیمی
دربدر...
گفتی بیا و در تاریکی غم را بدر کنیم
نیامدی ...
غم آمد و تاریکی
ما هم دربدر شدیم
تاریکی شب
موهایت را به خاطرم می آورد
و سکوتش
چشم هایت را
آنگاه که تو پلک می بندی
و من چون ناله ی مرغ سحرخیز
پر از فریاد می شوم
مجید رفیع زاد
ته کشیده ام
دیگر نه صدایم می آید
نه نفس هایم
گاهی:
در میان این تاریکی ها،
لابه لای لحظه ها، پشت خنده ها
فقط قدری نفس میکشم که نگویند مرده است...
بزرگتر که میشی ترس هات میریزه
ترس از تنهایی
ترس از نبودن ها
ترس از تاریکی
به یه جایی میرسی که از شدت نبودن ها
تو تنهایی و تاریکی هات غرق میشی
گرچه در شب غوطه ور هستیم و تاریکی دراز
ما کبوترها به امید سحرگه زنده ایم
در حوالیِ من خیلی وقت است که خورشید،
در پس ِتاریکیِ شب ها نتابیده!
از آن زمان که طنین ِصدای تو
جایش را به سکوتِ خانه داد،
شب شد، و تا ابد تاریک ماند…
پریا دلشب
و بگو با لوح ساده ات چه کردند که بد بودن را
برگزیدی ؟!
شاید روزی ،تاریکی را از آسمان وجودت دزدیدم........