برگرد افکارم پریشان است برگرد
خوابم پر از کابوس و هذیان است برگرد
من بی تو روزم شام تاریک است، هرچند
شب های تو بی من چراغان است، برگرد
دل خوش به تو بودم ولی حالا که رفتی
مرغ دلم سر در گریبان است، برگرد
گفتم نرو انگار نشنیدی و رفتی
جانم اسیر زخم هجران است برگرد
یک شعله آتش می کشد حتی به باغی
آری غم آفات گلستان است برگرد
عشق از لبانم می چکد واژه به واژه
این واژه ها آغاز دیوان است برگرد
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
ZibaMatn.IR