در چمن چون نغمه سازان، ناله ام در باد شد
آسمان با ناله ام، هم آهنگ و هم زاد شد
در دل شب، ماه را با نور خود بیدار کردم
تا که خورشید از خجالت، سر به زیر افتاد شد
گل به باران گفت: ای باران، تو کیستی که من
در حضورت هر زمان، مست و خراب و شاد شد
خاک را از عشق خود، با قطره ای جان دادم من
تا که در آغوش خاک، دانه ای آباد شد
در دل دریا، صدف ها را به گوهر زنده کردم
تا که موج از حیرت این کار، بی فریاد شد
نسیم صبحگاهی را به جانم دعوت کردم
تا که گل ها با حضورش، نغمه خوان و شاد شد
در غبار کوچه ها، رد پای عشق را دیدم
تا که در دل های خسته، عشق هم زاد شد
با نگاه عاشقانه ات، جهان را زنده کردم
تا که در آغوش تو، هر لحظه ای دلشاد شد
در دل تاریکی شب، نور عشق را گستراند
تا که ظلمت در برابر، زانو به خاک افتاد شد
در بهار زندگی، با عشق تو گل دادم من
تا که در این باغ هستی، هر گلی دلشاد شد
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR