بر نمی گرداند
سرش را
حتی آنکه آشنا
صدایش می کند
پاشیده بر صورتش
اسیدی تاریک
که پوشیه می زند
حتی
بر باورش
برگردان سرت را
ماه پیشانی!
ونگوگ غمت را می کشد
بستری شدن در چشم های تو
آرزوی هر پنجره ی مجنونی ست
برگردان سرت را
ماه پیشانی!
من
نخ به نخ
می کشم غمت را
مو به مو
بند به بندِ انگشتانم
تو زیبایی
و کاش بدانی
لمسِ لطیفِ حقیقت را
از دست های یک روشندل
ماه پیشانی!
بدوز
ستاره های مرا
به شالت، پیراهنت، دامنت
و امضا بزن لبخندت را
پای لب های این شعر!
«آرمان پرناک»
ZibaMatn.IR