ایمانش نگذاشت بگوییم باهم مومنانه جدایی...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

ایمانش نگذاشت بگوییم باهم
مومنانه جدایی را برگزید
تاگناه ن
کند و همانجور بی گناه عروس اجبار شد
کودک بودیم ورنه عشق به کفایتمان بود
من ایمانش را چون خالص بود هم میستایدم
ورنه خدای به آن جباری را به آبنبات چوبی ارزشش نمیدهم
باز چهارشنبه سوری میشود و باز جای خالی نگاهش آتش
بازجای لبخندش جرق جرق هیمه های مشتعل
ومن می‌اندیشم کاش جغرافیامان بیقوله ی دیگری بود
که اتشی در کارنبود و نگاهی که اینگونه سوزاند
یا ابراهیم بودن را معجزتم بود

پویا شارقی بروجنی
ZibaMatn.IR
شازده کوچولو
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

متن، جدایی اجباری دو عاشق به دلیل ایمان قوی یکی از آن‌ها را روایت می‌کند. عشقشان کافی بود، اما ایمان مانع از باهم بودنشان شد. شاعر از ایمان طرف مقابل ستایش می‌کند اما از این جدایی و نبودنش در چهارشنبه سوری رنج می‌برد و آرزوی سرزمینی بدون این جدایی و آتش سوزان را دارد.

ارسال متن