درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من_بودم_و_زاهد_به_دوراهی_که_رسیدیم
من_سمت_شما_آمدم_او_سمت_خدا_رفت
با_شانه_شبی_راهی_زلفت_شدم_اما_...
من_گم_شدم_و_شانه_پی_کشف_طلا_رفت
در_محفل_شعر_آمدم_و_رفتم_و_..._گفتند
ناخوانده_چرا_آمد_و_ناخوانده_چرا_رفت_!؟
می_خواست_بکوشد_به_فراموشی_ات_این_شعر
سوزاندمش_آنگونه_که_دودش_به_هوا_رفت!!!
ZibaMatn.IR