وخوابم می برد بین هزار و یک شب موهات
و سجده میکند هاروت هم بر سِحر ابروهات
هزاران سال می پیچد به گوش مردم شیراز
صدای جینگ و جینگ نغمه ی ساز النگوهات
چرا یادت نمی آید که در دنیای قبلیمان
تو تاکی بودی و من پیچکی بر دور بازوهات
و در هندوستان روزی خدای معبدی بودی
و من هم بت پرستی در میان خیل هندوهات
من و تو یک نفر بودیم از اول مطمئن هستم
سر من را خدا داده برای روی زانوهات!
به_دور_از_چشم_بدخواهان_بیا_عاشق_شویم_از_نو
قرار_ما_کنار_خُم_!_شب_یلدای_گیسوهات...
ZibaMatn.IR