100 متن کوتاه عشق ۱۴۰۳ جدید 2025

یا بفرما به سرایم یا بفرما به سر آیم
غرضم وصل تو باشد چه تو آیی چه من آیم

گر بیایی دهمت جان ور نیایی کشتمت غم
من که بایست بمیرم چه بیایی چه نیایی

دلم ورزشگاه ۶هزار نفره میخواهد
تا در میان آن همه آدم
تو را به بوسه ی فرانسوی دعوت کنم
تا بفهمی
با تو خجالت مفهومی ندارد ...

خواب نمیبرد مرا ، یار نمیخرد مرا

مرگ نمیدرد مرا آه چه بی بها شدم

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ !
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ...
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی ؟
عشق است و محبت باقی همه هیچ

تمام عمر خندیدم
به این عاشق به آن عاشق
چنان عشقی سرم آمد
که دیگر من نمی خندم...

من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم
از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم
عقل می خواست که بعد از تو جوان باشم و شاد
من ولی با غمِ عشق تو زمین گیر شدم

اگه دیابت داشته باشم
و تو هم قند باشی
حاظرم روزی سه وعده قند بخورم
و بخاطر مصرف زیاد تو بمیرم
اما کسی جات نباشه

به لطف عشقی که به من دادی
تمرین میکنم یکتاپرستی را

تو که: شعر شررباری سراپا،
پر از حسّی؛ صفا داری سراپا؛
برای وسعت یک آسمان عشق،
شکوهِ مِهررخساری سراپا!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)

اگر شعرم، تبِ احساس دارد،
شمیمش، شمّه ای، از یاس دارد،
به عشقِ توست؛ آقای فرامِهر!
دمت، آرامشِ ریواس دارد!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)

آمدی خیر سرت عشق بورزی تو به ما
به همین زندگیِ عادیِ ما گَند زدی
.
.

مرا هنگام رفتن، در بغل کردی، ولی این کار
دقیقٱ مثل بسم الله یک قصاب می ماند..

“عشق” یعنی که خیابان به خیابان همه را رد کنی و ،
ناگهان بر سر یک کوچه کمی مکث کنی…!

عشق فقط ی کلام پرسپولیس وسلام✌

دیوان چشمانت عجیب مرا دیوانه میکند ، چه خوش دیوانیست مقصودش خوش باد...

گر یابم از آن زلف سیاه تو نشانی
حاشا که بگویم به تو از سر نهانی
دیریست که دلداده و سرگشته و مستم
هرجا که بود از تو و نام تو نشانی

دیالوگ رمان بدجنس ترین خوب من:
بعضی وقتا محکم بغلم کن!
آروم دم گوشم بگو: من کنارتم...
تا ابد! تا همیشه...
همین جمله ت ممکنه منو
از مرگ نجات بده!! :)

آغازی دوباره، قلبم دیگر تنها نیست؛ با تو جان گرفته است دوباره،
آغازی بی پایان، مرا از غروب عشق نترسانید؛ طلوع عشق ما غروبی نخواهد داشت...

آغوش تو آرامگاه من و لبهای تو یادآور عشق است،
و دیار باقی قلبیست که تو در سینه داری،
میخواهم به این دیار شتاب کنم،
خدا بی شک مرا می آمرزد...

نمی خواستم این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
دیدم همه کلمات راز مرا می دانند!

این است که،
هرچه می نویسم عاشقانه ای برای تو می شود.

این قانون آدم هاست
تا وقتی هستی خیال شون راحته
اذیتت میکنن
ناراحتت میکنن
فکر میکنن این بودن ها همیشگی یه
وقتی قدر تو می دونن و عزیز میشی که
دیگه نیستی .....

وجودم با تو سرشار از وفا شد؛

سراسر، شور و دنیای صفا شد؛

میانِ جان شکفته نوگُلِ عشق؛

و احساسم به مِهرت مبتلا شد...

زهرا حکیمی بافقی،
کتاب: دل گویه های بانوی احساس.

🌿❤️🌿

بهترین پیروزی برای من
شکست در برابر سپاه لبخند
تو می باشد ، بی رحمانه بتاز
تار و مارم کن ای عشق

بابک حادثه

دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست
داروفروشِ خسته دلان را دُکان کجاست؟

زیباترین تصورم تصویر دیدگان توست...

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی

میتوان هرروز وهرشب
روی لب،لبخند داشت
میتوان باکهکشانِ این جهان
پیوند داشت
با امیدوعشق؛
دنیا جای خوبی میشود
میتوان هرلحظه
رویاهای بی مانند داشت!

خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوى
عشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند

عشق [چهار] کلمه س😍💖

ر. ف. ی. ق. 👭💗🍃

عشق آنست که یوسف بخورد شلاقی
درد تا مغز و سر جان زلیخا برود

او قندِ روزهایِ تلخ من است.

دل به تو سجده می کند
قبله اگرچه نیستی

نیتِ هر نماز من
مذهب و عشق کیستی ؟

عشق آن است که با سکوت پس زند…..
با نگاهش به اغوش کشد….


نویسنده المیراپناهی درین کبود

وقتی جوابم می دهی با عشق:جانم
من صاحب عالی ترین حال جهانم

تو را همواره می خواهم
نه گاهی داغ گاهی سرد
که عشق تو همانند درخت کاج
میان برف دوری هم
هنوزم سبز و پابرجاست ...

گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است
دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟
بوسیدم و لب دادم و آغوش کشیدم
نامحرمِ من!
محرمی و کار تمام است

دیروز تورا در کلیسا دیدم
لاک صورتی به لباست می آمد
خوشحالم که آن روز
قرمزش را نخریده بودم...

شعرهایم خیس شده؟!
بگمانم عشق جای دستانم از چشمانم سرازیر شده...

عشق تعریف ساده ایی دارد ؛
چشم هایت.

مثلاً
بجای اینکه هر ثانیه پروفایل تو نگاه کنه
هر شب تو بغلش چشم ها تو نگا کنه ⁦:-)⁩

بنشین برایت چای بریزم
چای با عطر عشق،
چای با بوسه های گل اقاقی ،
چای با طعم دلتنگی سالها دوری،
چای عصرانه ی روزهای جمعه ،
جمعه ای که قرار است
سالها غروبش را با من بمانی

رعنا ابراهیمی فرد

چقدر جهان می تواند زیبا باشد ، اگر در آن فقط هنر و لذت و عشق وجود داشت ...

این روز ها همه از قصد دل می شکنند \از قصد عشق ها را به تنفر ها تبدیل می کنند \از قصد فاصله می گیرند\این روز ها ادم ها از قصد بد شده اند........( محدثه .بخشی )

وقتی جوابم می دهی با عشق: جانم !
من صاحب عالی ترین حال جهانم

صدایت میکنم با عشق
جوابم میدهی با جان
همین جان گفتنت عشقم
هوایی میکند دل را

آرزو میکنم هرگاه پنجره دلت رو ب عشق باز شد..

هیچ بادی نتواند پنجرهای دلت را بلرزاند..


نویسنده:سرکار خانم المیراپناهی درین کبود
دانش اندوخته ی علم روانشناسی


.

روز تولد تو میلاد عشق پاک است،

برای شکر این روز پیشانیم به خاک است.

عشق یعنی تو بمانی و بدانی من نیز
به کلاس دگری غیر خودت مردودم

اعظم کلیابی
بانوی کاشانی

تو دعوا اونی که عاشق تره زودتر معذرت خواهی میکنه و میخواد همه چی درست شه مث وقتی که شادمهر میگه:
«با کی میجنگی!من ببازم تو نبردی..»

من ستاره ها را
درشب ابری دیدم
وقتی تو
چشم باز کردی...

در این کویر که حتی اشک نمیگرید بحاله ما
عشق در خانه ی من او برکت هرساعت من
باورم نیست ولی باورکن
او نه آدم نه فرشته ست، خداست

م.س

چه کاری از من بر می آید
وقتی عشق
تمام خودش را
می ریزد توی چشم های تو
و نگاه ام می کند...

شب یا روز روشنایی یا تاریکی
فرقی نمی کند
رویا ها همیشه تصویر تو را به رخ می کشند

در زمستانی که عشق
در خانه نشسته باشد
گرم تر از تابستان می توان خندید

رعنا ابراهیمی فرد

خدایا به همه عشق دادی به ما امید
عشقی که امید نباشد را نمیخواهم….

زندگی بر عشق امید پابرجاست..
نویسنده:روانشناس المیراپناهی درین کبود

فهمیده ام که نفرت هم مانند دیگر احساسات / مانند عشق قیمت دارد! تنفر را هم نباید خرج هر شخصی کرد

فرمانده عشق یار محبوب تویی
دردانه تویی /کمال مطلوب تویی

اگر عشق
آخرین عبادت ما نیست
پس آمده‌ایم اینجا
برای کدام درد بی‌شفا
شعر بخوانیم و باز به خانه برگردیم؟

در صدایش سِحرِ عجیبی نهفته بود

وقتی می گفت دوستت دارم
روح از مرز های تنم عبور میکرد
و به گل های پیراهنم
جان می بخشید

آنجا که سفره اش بوی عشق می دهد
خانه ی مادر است...!

عشق چیست پدربزرگ ؟
باران را دیده ای دخترم ؟آری دیده ام .
با باران می آید ،با باران می رود
خاطره هایش عشق است ..
دلنوشته از عشق
نویسنده :خانم المیرا پناهی درین کبود.

در عشق جان باختن درست مانند آن است که
درنگاهش نفس بکشید در یک لحظه دیدگانش بسته شود در اغوشش جان به جان تسلیم …

نویسنده و روانشناس:خانم المیراپناهی درین کبود✌️

چه جوانانی!
اسماعیل می بینی؟
چه جوانانی!
بسیاری شان هنوز
صورت عشق را بر سینه نفشرده اند...

وجودم با تو سرشار وفا شد؛
سراسر شور و دنیای صفا شد؛
میانِ جان شکفت از تو، گلِ عشق؛
و احساسم به مهرت مبتلا شد!

شاعر: زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.

تو که نمیدانی
در خیال تو پیچیدن عجب هوایی دارد...

تا به کی باشی و من
پی به حضورت نبرم ؟

آرزوی منی
ای کاش به گورت نبرم

سایه ها تمام می شوند از تابش بی دریغ عشق
و شبح در پی روزنه ای گم می شود
سکوت سرد همین حوالی تنم را می لرزاند
انگار که آب در آسمان یخ زده باشد
این بار هم به آمدن تو ایمان دارم.

به علت بارش بیمعرفتی
جاده ی عشق لغزنده ست
لطفا با مهربانی برانید

عشق یعنی
تو و یک عالمه آرام وقرار
عشق یعنی
که تویی ماه من و حضرت یار...

دلبندم ...
"تو" بنویس عشق
"مَن" میخونَم چشمات.....

عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود
لذتش تا به ابد کنج دلت خواهد ماند

در کوچه های یخ زده شهر ما

دنبال مفهومی به نام عشق نگرد

عشق واژه زیبایی است

و مردم این دیار

هر چیز زیبایی را خرابش می کنند

زهراغفران

عشق یعنی که به یوسف بخورد شلاقی
درد تا مغز سر و جانِ زلیخا برود

هر صبح خدا، یک غزل از دفتر عشق است
سر سبز ترین مثنوی از منظر عشق است
هر صبح سلامی به گل روی تو زیبا
چون یاد گل روی تو، یاد آور عشق است

عشق را در چشمان گرگی دیدم که از عشق آهو از عرش به فرش افتاده بود







نویسنده :المیراپناهی درین کبود

من و عشق و دل دیوانه
بساطی داریم
عقل هی فلسفه می‌بافد
و ما می‌خندیم

عشق یعنی مادر
صبر یعنی یک زن
مهر یعنی دختر
نور یعنی خواهر
هر چه هستی...
عشق،صبر،مهر یا نور
روزت مبارک ای عشق، ای صبر ،ای مهر ،ای نور

عشق می خوانمت
امااا ، ممنوعه ایی

جان می خوانمت
امااا ، ویرانه ایی

کس چه داند

عشق ممنوعه ات
آباد کند جان ویرانه ام

دلم تنگ است
دلم می سوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری
نه بیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد
چنین آشفته بازاری

برای خواب معصومانه ی عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم

محکوم به حبس ابد
در سینه ام
عشق را که جانی ست

تو خود فراتر از قدیس و اسطوره ای چه بخوانمت که عشق از همه مقدس تر است

حس بودنت
قشنگ ترین حس دنیاست
تو که باشی
هر روز را نه !
هر ثانیه را عشق است

همسر عزیزم تولدت مبارک

یک اردیبهشتى تمام تار و پودش از عشق بافته شده و بهشتى ترین محبت ها را در قلبت مى کارد.سایه حواسش هیچ وقت از سرت کم نمى شود و تا پاى جان امانتدار احساس زیباى شماست. قلب هاى زیباى بهار تولدتان مبارک

ما رفتیم و چه عشق هایی
که در این شهر جا گذاشتیم.

یگانه همسفر جاده زندگی ام . . .

گر روشنی اشک تو را می دیدم
من تا به ابد دگر نمی خندیدم
این اشک تو را نه رنج و غم ساخته اند
عشق آمده بود و من نمی فهمیدم


مصطفی ملکی

اگه دلتنگش میشی امابهش نمیگی شک نکن عاشق شدی به دام عشق اسیری

☔️♡↻ تا حالا به این جمله ی
(دردت به جونم) دقت کردین؟!
واقعا اگه از عمق وجود گفته بشه... دردارو کم میکنه به جون
یکی دیگه انتقالش میده :) ♡

نویسنده: ریحانه غلامی

☔️♡↻ میگن اگه از یکی
هی پیش بقیه حرف بزنی،
یه گوشش سوت میکشه...
باید گوش تو تا حالا از صدای
سوت بلند کر شده باشه،
انقد ازت حرف زدم :)

قلب سمت راست من 💞
نویسنده: ریحانه غلامی

☔️💜 نفس: میشه...
چشماتو باز کنی؟
میکائیل: نه!!
نفس: چرا؟!
میکائیل: اشکام میریزن!
نفس: ولی الان دل من هم
داره از دلتنگی میریزه :)

دیالوگ رمان نفس میکائیل
نویسنده: ریحانه غلامی

𖣘☔️❦︎ من همون شهروندیم
که حاضره همه بهش شک
کنن و حذف بشه ولی طُ یِ
مافیا نبازی! :)

دیالوگ بدجنس ترین خوب من ♡•
نویسنده ریحانه غلامی (banafffsh)

تا انتهای زندگی دوستم خاهی داشت؟!
+ نه
+ تاانتهای خودم دوستت خاهم داشت(:

^T҉A҉H҉A҉^

عاشق که باشی
از همه چیز میترسی
حتی از بخشندگی خداوند
شاید کسی دلبرت را آرزو کند
و خداوند مستجابش
✍️ رامین وهاب

تو
انتخاب من نبودی؛
سرنوشتم بودی...
تنها انگیزه ی ماندنم؛
در این زندگی بی اعتبار...
...Saeideh...

؏شقم
وقتی مرا میبوسی
مواظب باش عشق از دهانت چکه نکند
آدم های این شهر محتاج عاشقانه های تو هستن …


MS

 

من جای همه اونایی که لبخند زدی و اونا سکوت کردن بهت میگم
تو خیلی زیبایی

میشه نگام کنی ؟!
چقدر خوب نگاه می کنی ؛
میگم میشه هر لحظه که خواستم نگام کنی
آخه اینجوری که نگا می کنی
قشنگ میشه خوشبختی رو حس کرد ...

شاید عشق
روزنه ی مهر باشد
در اشیانه ی دل...



@shirin oliyaee 🌱

در آسمان چشم هایت ، می نگرم ریزش گلوله برف های رویاهایت را به دریای عشق.
و قلبم موجی ست در تلاطم دریای چشم های تو...

هر وقت نتوانستی دل ببری

سریعا دل بباز

برد و باخت در عشق تفاوتی ندارند

بابک حادثه