پشت پلکت حبس کردی شور اقیانوس را
لا به لای گیسوانت جاده ی چالوس را
شُهرت قد بلند و چشم های روشنت
می کشد تا قلب تهران دختران روس را
چادر گلدار سرکردی و راه افتاده ای
دربیاور با خرامیدن، لج طاووس را
تا که می آیم به طعم دلخوشی عادت کنم
می نشانی بر لبانم مزه ی افسوس را
یا که دست از قهر خود بردار و دستم را بگیر
یا بگیر از دست من این حس نامانوس را
ZibaMatn.IR