100 متن کوتاه فیروزه سمیعی ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن فیروزه سمیعی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
دنیای من
پر از صندلی های خالیست
که هر کدام
آواز دلتنگی خودش را می خواند
فیروزه سمیعی
شهر آشوب تویی
ای رخ تو شورشگر
عذر تقصیر چه باشد
گنه از این بیشتر
فیروزه سمیعی
دست بردم به دعا تا غم دل ناله کنم
غم دل داد سخن درد تو را چاره کنم
فیروزه سمیعی
هیچ روزی مثل روز اولین عشقم نبود
چون برفت دیگر از آن روز جز تکراری نبود
فیروزه سمیعی
برای خداحافظی می آیند سایه ها
مثل پیراهن هایی
که باد آورده است
فیروزه سمیعی
نیست شدم هست شدم
نغمه ی جانسوز شدم
سوز شدم ساز شدم
از عدم آغاز شدم
فیروزه سمیعی
نیس در فالم به جز دیدار یار
من فدای چشمو آن ابروی یار
فیروزه سمیعی
تی تی تیک تیک
تی تی تیک تیک
تی تی تاک
تیتی تاک تاک
تی تی تیک تیک
تی تی تاک
ساعت به وقت مستی
فیروزه سمیعی
تیر نگاهت
عطر هوایت
و زنگ صدایت
سلاح های مرگبارند
حتی برای من!
فیروزه سمیعی
نه پایانی نه آغازی
نه راهی پیش رو دارم
بخوان فردا بنام من
که حق آب و گل دارم
فیروزه سمیعی

ز راه رفته نرفته پشیمانم
به جرم نکرده چرا مجازاتم هنوز؟!
فیروزه سمیعی

مشق عشق در دل نویسم نوش هجر در کام تلخ
زهر خندی بر لب و داغی به سینه از غمش
فیروزه سمیعی
ای دوست به آوای بهاری دلمان را بنواز
بر چنگ و به زخمه ی دل ریش بساز
باغ دلم از ساز تو لبریز گل است
خوش آمدی و ماه گل روی تو سبز
فیروزه سمیعی
تب ریز تب تبریز تن باران شست
تنهایی من بود که باران نمی خواست
فیروزه سمیعی
دی شد حدیث جوانی و بسر رسید بهار عمر
به آینه قسم که دگر ننگرم روی ماه خویش
فیروزه سمیعی
زی در مستی و کوش در بی خبری
که نباشد در رهت دام و ددی
فیروزه سمیعی

مستدام گشتم زخامی
وین سر شوریده بین
دود چون آتشفشان
بر دیده آید از سرم
فیروزه سمیعی
نهادم دل خویش به پای عشق جگر سوز
کشیدم سرمه به چشمانم از این سیه روزی
فیروزه سمیعی
از طلوع آفتاب روی دوست
در زمستان مژده ی بهار می آید
سرود و نغمه ی نوروز
به گلستان شور هزار می آید
فیروزه سمیعی
سیب سرخ می چینم
از درخت حوا
و آن را به حوض ماهى می سپارم
تا به دست تو
که دست در پاشویه ام دارى برساند
نقش ات
گردش ماهى هاست
در آبى کاشى
رنگ گناهى
که آسمانى است
فیروزه سمیعی 🦋🍎
تو عطر سیب سبزی
رو گونه های پاییز
خدا تو رو به من داد
کجا تو می گریزی
فیروزه سمیعی
...و
اینگونه عاشق شدم
تو را ندیدم و لیلی شدم
فیروزه سمیعی
❣️ که بود آنکه مرا بنام می خواند
کجاست مجنون گل عذار من ❣️
فیروزه سمیعی
🥀نرود در دل سنگ اشک بهار🍃
🥀گل چه آسان می شود پرپر باد 🍃
فیروزه سمیعی
🍁 نامردمان را بگو حدیث نفس نخوانند
که ما خوانده ایم ز دوران حدیث ها 🍁
فیروزه سمیعی
وقتی تو را دیدم
از چشمانم دو ستاره
و از سینه ام
گنجشکی پر کشید و رفت
حال بى تو
باز است در قفس
با این همه نمى پرد
پرنده ی خیال تو
فیروزه سمیعی
به آینه چنان بنگر،
ره بی نشان باز خواهی یافت
به دیده چنان بین که نادیده باز خواهی دید
فیروزه سمیعی
روشن دیده ی دل
به ماه رویت
از دل نرود
هر که ببیند مه رویت
فیروزه سمیعی
راز دل سرگشته را گفتم
رفتی نپرسیدی غم دل را
فیروزه سمیعی
من آن یکی مرغم
ققنوسی برآمده از آتش
هم بال سیمرغ
چهره به چهره ی خورشید
فیروزه سمیعی
من و تو زخمی دست هم شدیم
من یه گل بودم ، تو تیغ رو تن سبز من شدی
فیروزه سمیعی
آمدی خوش آمدی
با شورخورشید آمدی
من اگر پروانه ام
تو با بهاران آمدی
فیروزه سمیعی
دلبری به بی وفایی معروف
دل شکستی تو را سود چه بود💔
فیروزه سمیعی
🍃نای و نوای دل من
چنگ و فغان دل من
مست می لعل توام
این من و آن دل من🍃
فیروزه سمیعی
وصل او از دادن جان سخت تر
یا حبیبی خواندم و عزرائیل گفت علیک🍃
فیروزه سمیعی
ره بی بازگشت است
مرگ
سفر چرا روی به پیشواز مرگ
🍁
فیروزه سمیعی
تو با لبخند زیبات در آیینه
چشمام می درخشی
گل بهاری جانانم در آواز شراب پاییزی 🍷
فیروزه سمیعی
💠💠💠💠💠💠💠💠
شمع و پروانه کشیدم بر دفتر خویش
شمع فروزان درخشید و بال پروانه خلید
دود از دفتر دل برخواست به عشق
زود باز آی رخ شمع و نقش پروانه بکش
فیروزه سمیعی
تو موجاج موج عشقی
که از هُرم تنت
برخود، دیوانه وار می گردم
تا بر تو نپیچم
قلبم آرام نگیرد💗
فیروزه سمیعی
وقتی عشق می بافی
لبخند می شوم در نخ نگاهت
❤️☘️
فیروزه سمیعی
💠نیست معجزه در شهر به جز روی نگار💠
💠من و هم صحبتی و عیش مدام 💠
فیروزه سمیعی
🥀دل دادم و وفا ندیدم در این دیار
باید به کوی غربت نشینان سفر کنم 🥀
فیروزه سمیعی
تو را یادم فراموش نمی شود هرگز🍃
تو خود فراموش کردی یادم را 🍃
فیروزه سمیعی
هستی من شدی با یک نگاه پاک ☘️
چگونه پاک کنم تو را زنگاهم🍁
فیروزه سمیعی
خانه ای ساخته ام
بر فراز واژه ها
چراغی فروزان از عشق
آنجا جغرافیایی نیست
جز دریای مواج چشمانت
و گندمزار زیبای موهایت
و مرزی نیست جز آرامش آغوشت
تنها پناهگاه امن من...
☘️ فیروزه سمیعی
همه ی عمر گذشت به دریغ و افسوس
حاصل عمر چه باشد جز غم ای کاش ها...
فیروزه سمیعی
🍀ظلام چشمانم مرگ را
بفریبد
فریب روزگار التفاتم نیست🍀
فیروزه سمیعی
روز شدو شب شدو ماه اومد تو آسمون🍀
تو رو ندید تو خواب گل
ستاره چید ازشب و صبح....
فیروزه سمیعی
امروز
دست هامان را
در چشمه های خورشید
ستایش خواهیم کرد
و...
فردا
ذره های نور
ترنم علفزار را
در چشمانمان می ریزد
و ما از نگاهمان
سبز می شویم...☘️
فیروزه سمیعی
و ممکن است باعث مسدود شدن حساب کاربری شاعر گردد.
10
ثانیه دیگر اطلاعات به روز میشود
د
دست بالای دستی چه بسیارست
تنها دست عاشق است که هیچکس نمی رسد☘️...
فیروزه سمیعی
من، پشیمانم با دو صد داغ توبه، به پیشانی
با مستی خماری عجین گشتم، توبه چه می خوانی؟!🍷
........
فیروزه سمیعی
من باشم و تو باشی و یه خونه
بیا برات بخونم شعرای عاشقونه
..... فیروزه سمیعی
هر وقت خواستم برم
بگو نرو ....
اینجوری می فهمم ، معنی دل بریدن وو ...
..... فیروزه سمیعی
من با تو معنی عشقو شناختم...
بی تو بودن یعنی به زندگی باختن
...... فیروزه سمیعی
تو سکرت قلب منی
عشق تو وای فای منه
کجا برم تب بکنم
روی لبات نام کنه
......فیروزه سمیعی
تو پاک بودی نوگل خندان چمن
دست پلید چه کسی تو را از ریشه کند
..... فیروزه سمیعی
منگر پیمان شکسته ی عشق را
چه بسا فلک زودتر می شکست
...... فیروزه سمیعی
تا قیامت در سرم طوفان نوح پیچیده است
این چه رستاخیز پنهانی و شورش خیزی است
......
فیروزه سمیعی
ماهرخ است و گندمزار گیسوانش
چگونه مست نشوم از این همه زیبایی
..... ..
فیروزه سمیعی
نااهلان روزگار پرهیز🍁
از دوستان ریاکار دوری
..... فیروزه سمیعی
تماشاگه رازست چشمه سار خورشیدت...
من شب تاریک چشم به راه طلوع توام...
..... فیروزه سمیعی
سلام از مطلع آفتاب
تا ادامه ی پرواز در انتهای زمین
وقتی خورشید عاشق می شود
بر راهزنی ماه
دنیا سمفونی عاشقانه هاست
در یک بیدار باش....
..... فیروزه سمیعی
روزهای ساحل
به من موج نزن
یاد گرفتم در باران برقصم
.... فیروزه سمیعی
ستاره ی نگاهت
سوسوی بی رمق شبتابی است
که دل هیچ شبی را روشن نمی کند...
..... فیروزه سمیعی
.. به تو فکر می کردم
باران تندی گرفت
و سقف خانه دلش لرزید
نگاهم
پنجره را شکست
نیامدی
پل را سیل برد...
.......
فیروزه سمیعی
در مجلست
ای عشق!
همه جمع اند
من
بیگانه ترین
عاشق شهرم...
.... فیروزه سمیعی
می چرخم
زیر چشمان خیس شهر
در میانه ی خیابان ها
بی پروا
به آغوش می کشم
زمین را
آسمان را
قطره های سرگردان را
باران .....
فیروزه سمیعی
آه،
اگر دلتنگی ها
به آسمان برسند،
آنجا که ستاره ها
از تب عشق من
آتش می گیرند ...
...فیروزه سمیعی
در بی وزنی عشق
قلب ها در فضا
هر نه به بله تبدیل می شود
در مدارهای دل ...
➖➖➖➖➖➖
فیروزه سمیعی
درختان را به رقص آورد
آواز پرنده
می خواست صدایش را
به گوش خورشید برساند....
🍂....
....فیروزه سمیعی
🍂
خون سرد تاریخ
بر کاغذهای پوسیده
شعله می کشد
می دمد آتشی از خاطره...
🍂....
فیروزه سمیعی
مرگ
محبوب من است
بوسه ای نرم مى نشاند
بر لبان رنگ پریده ام
در سایه سار شب
و در این بوسه ی خاموش
قصه ها
بى پرسش
پایان می یابد...
🤍🍂
فیروزه سمیعی
هر آنچه در جهان وجود دارد
تنها تویی
دست تو
چشمانت و قلبت
که در این لحظه
جهان مرا تشکیل می دهد...
...❤️
فیروزه سمیعی
بگذار جهان بپوسد
بگذار آسمان بمیرد
ما زنده ایم در خدایگانِ سایه ها
ممنوع و بی پایان
در میان گورها
دوباره متولد
با آتشی که هرگز نمی میرد...
...
🕊️
....فیروزه سمیعی