و تو مرا با روحانیت شانه هایت می پرورانی
و من قالب زیبای تو را در جاودانی ترین جای قبلم
جاودانی می کنم
از اینکه روزگار تیره است و شب ما تیره است
باک نداریم
من به فروغ تن اندوهگین تو می نگرم
و تو به آتش بازی قلب من خیره می شوی
سرتاسر این پهنه درد پر از سکوت است
فقط قلب های ما است که می خواند
در کنار رودی از مرگ به زندگی می اندیشم
ZibaMatn.IR